سوالاتی درباره انسان

در روز آخر پیدایش، خدا گفت، “انسان را شبيه خود بسازيم ” (پیدایش فصل 1 آیه 26). بنابراین، او کارش را با یک “ویژگی خاص” تمام کرد. “خداوند از خاکِ زمين، آدم را سرشت. سپس در بينی آدم روح حيات دميده، به او جان بخشيد و آدم، موجود زنده ای شد” (پیدایش فصل 2 آیه 7). به این ترتیب، انسان در بین تمام مخلوقات خدا منحصر بفرد است که هم بدن مادی دارد و هم جان/ روح که غیر مادی هستند.

“شبیه خدا”، به زبان ساده یعنی ما شبیه خدا آفریده شده ایم. آدم از نظر داشتن خون و جسم شبیه خدا نبود. کلام خدا می گوید که “خدا روح است” (یوحنا فصل 4 آیه 24) بنابراین بدن جسمانی ندارد. اما بدن آدم منعکس کننده این خصوصیت خدا بود که سلامتی کامل داشت و مرگ بر او تسلط نداشت.

شباهت به خدا در مورد قسمت غیرمادی انسان است. این ویژگی انسان را از دنیای حیوانات جدا می کند و او را برای حکومت بر زمین که مقصود خدا بود مناسب می سازد (پیدایش فصل 1 آیه 28)، و او را قادر می کند که با خالقش رابطه بر قرار کند. این یک شباهت فکری، اخلاقی، و اجتمایی است.

از نظر فکری، انسان موجودی منطقی و صاحب اراده است. به عبارت دیگر، انسان می تواند استدلال و انتخاب کند. این انعکاسی از هوش و آزادی خداست. هر وقت کسی چیزی اختراع می کند، کتابی می نویسد، نقاشی می کشد، از یک سمفونی لذت می برد، جمع و تفریق می کند، و یا برای حیوان خانگی اش اسم انتخاب می کند، این حقیقت را بیان می کند که ما به شباهت خدا آفریده شده ایم.

از نظر اخلاقی، انسان پاک و بیگناه آفریده شد، یعنی انعکاسی از عدالت و پاکی خدا می باشد. خدا هر آنچه را که آفریده بود دید (ازجمله انسان را) و آنرا “بسیار نیکو” خواند (پیدایش فصل 1 آیه 31). وجدان ما یا قطب نمای اخلاقی ما مقدار بسیار کوچکی از منشا اصلی ما می باشد. هر وقت که کسی قانونی را می نویسد، از بدی منع می کند و خوبی را تشویق می نماید، و یا احساس گناه می کند، این حقیقت را تایید می کند که ما به شباهت خدا آفریده شده ایم.

از نظر اجتماعی، انسان برای معاشرت آفریده شد. این انعکاسی از ذات سه گانه (تثلیث) و محبت خداوند است. در باغ عدن، معاشرت اصلی آدم با خدا بود (پیدایش فصل 3 آیه 8، درباره معاشرت با خداست)، و خدا اولین زن را آفرید برای اینکه “شايسته نيست آدم تنها بماند” (پیدایش فصل 2 آیه 18). هر وقت کسی ازدواج می کند، دوستی پیدا می کند، بچه ای را بغل می کند، یا به کلیسا می رود، این حقیقت را نشان می دهد که ما به شباهت خدا آفریده شده ایم.

قسمتی از این حقیقت که ما شبیه خدا آفریده شده ایم این است که آدم قدرت انتخاب داشت. اگر چه به او طبیعت پاک داده شده بود، اما آدم انتخاب بدی کرد و بر علیه خالقش قیام نمود. با اینکار، آنها شباهت به خدا را در خود خراب کردند، و این شباهت آسیب دیده را به نسلهای بعد منتقل نمود (رومیان فصل 5 آیه 12). امروزه، ما هنوز شباهت خدا را با خود حمل می کنیم (یعقوب فصل 3 آیه 9)، اما زخمهای گناه را هم با خود حمل می کنیم و از نظر فکری، اخلاقی، اجتماعی، و جسمانی، اثرات گناه را از خود نشان می دهیم.

خبر خوش این است که وقتی خدا شخصی را نجات می دهد، شروع به احیای شباهت اولیه او به خودش می نماید، در واقع یک خلقت جدید بوجود می آورد، خلقتی که در پاکی و تقدس واقعی شبیه خود او می باشد: “شما بايد شخص جديد و متفاوتی شويد، شخصی مقدس و درستكار؛ و اين طبيعت نو را كه به صورت خداست، بپوشيد” (افسسیان فصل 4 آیه 24). این نجات تنها بوسیله بخشش خدا از طریق ایمان به عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده ما از گناهی که ما را از خدا جدا کرده، امکانپذیر است (افسسیان فصل 2 آیه های 8 تا 9). ما بوسیله ایمان به عیسی مسیح، خلقتی تازه و شبیه خدا پیدا کرده ایم (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 17).

پیدایش فصل 1 آیه های 26 تا 27 مشخص کرده که خداوند انسان را به عنوان موجودی متفاوت از موجودات دیگر آفریده است. کتاب مقدس به روشنی به ما می گوید که هدف ار آفرینش بشر این بود که بتواند یک رابطه نزدیک و صمیمی با خدا برقرار کند، بنابراین، او ما را در دو بُعد مادی (جسمانی) و غیرمادی (روحانی) آفرید (جامعه فصل 12 آیه 7؛ متی فصل 10 آیه 28؛ اول قرنتیان فصل 5 آیه 5؛ دوم قرنتیان فصل 4 آیه 16؛ دوم قرنتیان فصل 7 آیه 1؛ یعقوب فصل 2 آیه 26). بُعد جسمانی بشر قطعا میرا و موقتی است که همان بدن فیزیکی ما می باشد. بُعد غیرمادی ما فنا ناپذیر است که این بُعد شامل این موارد می باشد: جان، روح، هوش، اراده، وجدان، فکر، احساسات و غیره. این موارد پایان ناپذیر هستند و فراتر از مدت زندگی جسمانی می باشند.

همه انسان ها هم از ویژگی های مادی (جسمانی) و هم از ویژگی های غیر مادی (روحانی) برخوردار هستند. با این وجود، ویژگی غیر مادی بشر همواره مورد بحث بوده است. کتاب مقدس در این مورد چه می گوید؟ پیدایش فصل 2 آیه 7 می گوید، بشر مانند یک “جان زنده” آفریده شد. اعداد فصل 16 آیه 22 خداوند را با نام “خدای تمامی روح های انسان ها” می نامد. امثال فصل 4 آیه 23 به ما می گوید: “مواظب افكارت باش، زيرا زندگی انسان از افكارش شكل می‌گيرد”، این آیه مشخص می کند که قلب (منظور ماهیچه قلب نیست) مرکز افکار و خواسته های انسان است. در اعمال رسولان فصل 23 آیه 1، پولس به وجدان اشاره می کند که به عنوان قسمتی از فکر باعث می شود تا خوب و بد را تشخیص دهیم. رومیان فصل 12 آیه 2 درباره قدرت افکار تغییر یافته سخن می گوید. این آیه ها، و دیگر آیه های مشابه، به بُعدهای مختلف روحانی انسان اشاره می کنند. ما از اتحاد دو بُعد مادی و غیر مادی تشکیل شده ایم.

به نوعی، جان، روح، هوش، اراده، وجدان، فکر، احساسات به یکدیگر مرتبط هستند. احتمالا، جان-روح از ترکیب دیگر ابعاد غیر مادی انسان تشکیل شده است. با در نظر داشتن همه این موارد، آیا بشر وجودی دوگانه یا سه گانه است؟ به عبارت دیگر، آیا ما دو قسمت (جسم و جان-روح) و یا سه قسمت ( جسم، جان و روح) داریم؟ غیرممکن است که در این رابطه متعصب باشیم و فقط بر روی یکی از دو اصرار کنیم. ایده پردازها قرنهاست که بر سر این مسئله با یکدیگر اختلاف دارند. و هرگز به طور قطعی اعلام نشده کدامیک صحیح است.

کسانیکه که به ماهیت دوگانه انسان اعتقاد دارند بشر را تشکیل شده از دو قسمت می بینند: جسم و روح. دو دیدگاه عمومی در رابطه با ایده ماهیت دوگانه وجود دارد. دیدگاه اول می گوید که انسان از اتحاد جسم و روح تشکیل شده که با هم “جان یا وجود زنده” را تشکیل می دهند. جان بشر روح است که با جسم متحد می شود و یک شخص بوجود می آید. این دیدگاه مورد قبول پیدایش فصل 2 آیه 7؛ اعداد فصل 9 آیه 13؛ مزامیر فصل 16 آیه 10؛ مزامیر فصل 97 آیه 10 و یونس فصل 4 آیه 8 می باشد. این دیدگاه بر این نکته تاکید دارد که واژه عبری “نفش” به اتحاد جان، موجود زنده، زندگی و شخص اشاره می کند. یک شخص (جان) که حاصل اتحاد جسم و روح می باشد. اشاره شده است که وقتی کتاب مقدس می گوید «رواک» (نفس، دم یا روح) از جسم جدا شده است، منظورش این است که مرده کسی است که جان از او جدا شده است (جامعه فصل 12 آیه 7؛ مزامیر فصل 104 آیه 29؛ مزامیر فصل 146 آیه 4).

دومین دیدگاه در مورد ماهیت دوگانه این است که روح و جان یکی هستند اما دو اسم متفاوت دارند. این دیدگاه تایید کننده این حقیقت است که بعضی اوقات از این واژه ها به جای هم استفاده می شود (لوقا فصل 1 آیه های 46 تا 47؛ اشعیا فصل 26 آیه 9؛ متی فصل 6 آیه 25؛ متی فصل 10 آیه 28؛ اول قرنتیان فصل 5 آیه های 3، 5) و باید به چشم دو کلمه مترادف دیده شوند که به یک حقیقت روحانی درون هر انسان اشاره می کنند. بنابراین دیدگاه ماهیت دوگانه بر این عقیده است که انسان از دو قسمت تشکیل شده است. انسان هم جسم و هم روح است که جان یا ترکیب جسم و جان-روح را تشکیل می دهد.

کسانیکه که معتقدند انسان ماهیت سه گانه دارد، انسان را متشکل از سه قسمت مجزا در نظر میگیرند: جسم، جان و روح. آنها بر روی اول تسالونیکیان فصل 5 آیه 23 و عبرانیان فصل 4 آیه 12 تاکید می کنند که به نظر بین روح و جان تفاوت قائل است. معتقدین به ماهیت دوگانه می گویند که اگر اول تسالونیکیان فصل 5 آیه 23 به ماهیت سه گانه اشاره می کند، پس آیا با همان تفسیر، مرقس فصل 12 آیه 30 به ماهیت چهارگانه اشاره می کند؟

آیا مهم است که معتقد به ماهیت دوگانه و یا سه گانه باشیم؟ احتمالا نه؛ با این وجود، باید احتیاط کنیم. چون معتقدین به ماهیت سه گانه انسان، واقعیت اتحاد موجود در یک شخص را کم اهمیت جلوه میدهند. به برخی از مردم اینگونه تعلیم داده شده است که خداوند با روح ما به طور رمزی ارتباط برقرار می کند و عقل و خرد ما را نادیده می گیرد. بر اساس همین فرض اشتباه، بعضی از کلیساها از موقعیت سه گانه بودن ماهیت انسان استفاده می کنند تا امکان تسخیر شدن مسیحیان توسط ارواح پلید را ترویج دهند. برای اینکه، آنها جان و روح را دو جنبه غیرمادی جداگانه در وجود مسیحیان در نظر می گیرند. آنها این را به عنوان اصل موضوع می پذیرند که در یکی از آنها (جان یا روح) ، روح القدس می تواند ساکن شود و در دیگری، ارواح پلید می توانند ساکن شوند. این نظر مشکل ساز است چون هیچ مبنای کتاب مقدسی وجود ندارد که بگوید کسی که توسط روح القدس پر شده است می تواند توسط ارواح شیطانی نیز تسخیر شود.

بدون توجه به اینکه کدام دیدگاه (دوگانه یا سه گانه) به بهترین شکل، درک درست و دقیقی از کلام خدا ارائه می دهد، ما باید متحدانه خداوند را مانند سراینده مزامیر ستایش کنیم: “تو را شكر می‌كنم كه مرا اينچنين شگفت‌انگيز آفريده‌ای! با تمام وجود دريافته‌ام كه كارهای تو عظيم و شگفت‌انگيز است” (مزامیر فصل 139 آیه 14).

بر اساس کتاب مقدس، جان و روح دو قسمت اساسی غیر مادی انسان هستند. دانستن تفاوت دقیق به این دو می تواند گیج کننده باشد. کلمه “روح” فقط به جنبه غیر مادی انسان اطلاق می شود. انسان روح دارد، اما ما ارواح نیستیم. با این وجود، در کلام خدا، تنها ایمانداران از نظر روحانی زنده خوانده شده اند (اول قرنتیان فصل 2 آیه 11؛ عبرانیان فصل 4 آیه 12؛ یعقوب فصل 2 آیه 26)، در حالیکه بی ایمانان از نظر روحانی مرده اند (اول قرنتیان فصل 2 آیه 14، فصل 3 آیه 1؛ افسسیان فصل 1 آیه 3، فصل 5 آیه 19؛ کولسیان فصل 1 آیه 9، فصل 3 آیه 16). روح عاملی درون انسان است که به ما قدرت می دهد تا بتوانیم رابطه شخصی و نزدیک با خداوند برقرار کنیم. هر گاه کلمه “روح” استفاده می شود، به قسمت غیر مادی انسان اشاره می شود که با خدا ارتباط دارد، خدایی که خودش روح است (یوحنا فصل 4 آیه 24).

کلمه “جان” می تواند هم به قسمت غیر مادی و هم قسمت مادی انسان اشاره داشته باشد. برخلاف اینکه انسان ها یک روح دارند، اما انسان ها، جان ها هستند. اساسا، کلمه “جان” یعنی زندگی و وجود. بهر حال ماورای این معنی و مفهوم اساسی، کتاب مقدس جان را به مفاهیم مختلف بکار می برد. یکی از این معانی اشتیاق انسان به گناه است (لوقا فصل 12 آیه 26). انسان دارای ذات گناهکار می باشد و جان های ما آلوده به گناه شده اند. جان، به عنوان ماهیت حیات جسم، هنگام مرگ جسمانی گرفته می شود (پیدایش فصل 35 آیه 18؛ ارمیا فصل 15 آیه 2). جان، که با روح است، کانون خیلی از تجربیات احساسی و روحانی می باشد (ایوب فصل 30 آیه 25؛مزامیر فصل 43 آیه 5؛ ارمیا فصل 13 آیه 17). هر جا کلمه “جان” استفاده می شود، می تواند اشاره به تمامیت یک شخص، چه زنده و چه بعد از مرگ باشد.

جان و روح بهم متصل، اما قابل تفکیک هستند (عبرانیان فصل 4 آیه 12). جان، اساس و ماهیت انسانیت است، یعنی آنچه ما هستیم. روح بُعدی از انسان است که با خدا ارتباط برقرار می کند.

اینکه چرا مردم در اولین فصل های پیدایش، عمر طولانی داشتند، یک راز است. محققان کتاب مقدس تئوریهای مختلفی را عنوان کرده اند. در پیدایش فصل 5 نسب نامه ای است که اسامی فرزندان خداشناس آدم در آن نوشته شده است، این نسب نامه به مسیح می رسد. خدا احتمالا بخاطر ایمان و اطاعت این فرزندان، زندگی آنها را با طولانی بودن برکت داد. در حالیکه این توضیح امکانپذیر است، اما در هیچ جای کتاب مقدس بطور مخصوص طول عمر را فقط به افرادی که در پیدایش فصل 5 هستند محدود نمی کند. درضمن، بغیر از خنوخ، پیدایش فصل 5 هیچکدام از آن افراد را خداشناس نمی خواند. احتمال زیادی دارد که همه در آن دوره زمانی چند صد سال زندگی میکردند. چندین عامل ممکن است به این مطلب کمک کرده باشد.

چیزی در طوفان نوح اتفاق افتاده که عمر بشر را کم کرده است. طور عمرها قبل از طوفان نوح (پیدایش فصل 5 آیه های 1 تا 32) را با طول عمرها بعد از طوفان نوح (پیدایش فصل 11 آیه های 10 تا 23) مقایسه کنید. بلافاصله بعد از آن سیل، عمرها یک روند نزولی پیدا کرده است. یک نکته کلیدی ممکن است پیدایش فصل 6 آیه 3 باشد: “آنگاه خداوند فرمود: روح من هميشه در انسان باقی نخواهد ماند، زيرا او موجودی است فانی و نفسانی. پس صد و بيست سال به او فرصت می‌دهم تا خود را اصلاح كند”. خیلی ها این “یکصد و بیست سال” را محدودیت جدید خداوند بر طول عمر بشر دانسته اند. تا زمان موسی (که 120 سال عمر کرد) طول عمرها بسیار کمتر شده بودند. بعد از موسی، طول عمر ثبت شده بیش از 120 سال نداریم.

یک نظریه که دلیل عمر طولانی مردم کتاب پیدایش را ارائه میدهد، ایده پوشش آبی است که دور زمین را فرا گرفته بود. بر اساس نظریه پوشش آبی بر بالای جو زمین که در پیدایش فصل 1 آیه 7 آمده است، این پوشش آبی اثر گلخانه ای را پدید آورده بود که برخورد اکثر اشعه ها که امروز به زمین برخورد می کند را مسدود کرده بود، بنابراین یک محیط ایده آل تری برای زندگی بوجود آورده بود. در زمان طوفان نوح، این چتر آبی بالای جو زمین بر روی زمین جاری شد (پیدایش فصل 7 آیه 11) و در نتیجه، پایان یک محیط ایده آل فرا رسید. اکثر آفرینش گراها، فرضیه پوشش آبی را رها کرده اند.

چیز دیگری که باید در نظر گرفت این است که در چند نسل اول بعد از خلقت، کُد ژنتیکی انسان چندین نقص پیدا کرد. آدم و حوا کامل آفریده شدند. آنها مطمئنا در برابر بیماریها خیلی مقاوم بودند. نسلهای بعدی آنها این مزیت ها را با درجات کمتری به ارث بردند. در طول زمان، بعلت گناه، نقص کُد ژنتیکی انسان ازدیاد پیدا کرد و انسان بیشتر و بیشتر در برابر بیماری و مرگ مقاومت خود را از دست داد. این موضوع می تواند باعث کم شدن طول عمر شده باشد.

کتاب مقدس آغاز نژادهای مختلف و یا علت رنگ پوست انسانها را بطور مشخص توضیح نمی دهد. در واقع فقط یک نژاد وجود دارد و آن نژاد انسان است. در بین نژاد انسان تفاوت رنگ پوست و دیگر خصوصیات فیزیکی وجود دارد. بعضی حدس می زنند که وقتی خدا زبانهای مردم را در موقع ساختن برج بابل مغشوش کرد (پیدایش فصل 11 آیه های 1 تا 9)، اختلاف بین نژادها را هم بوجود آورد. امکان دارد که خدا تغییر ژنتیک را در انسانها بوجود آورد تا بتوانند در محیط زیستهای مختلف دوام بیاورند، مثلا پوست تیره تر آفریقایی ها آنها را مجهز می کند که بتوانند در گرمای شدید آفریقا زندگی کنند. بر اساس این دیدگاه، خدا زبانها را مغشوش کرد، و باعث شد که از نظر زبان مجزا شوند و بعد اختلاف ژنتیکی نژادها را بر اساس مکان نهایی اقامت هر گروه، خلق کرد. در حالیکه چنین چیزی ممکن است، اما اساس کتاب مقدسی برای این نظر وجود ندارد. نژاد/رنگ پوست انسانها در هیچ جای کتاب مقدس در ارتباط با برج بابل نیامده است.

بعد از ماجرای برج بابل، وقتی زبانهای مختلف بوجود آمدند، گروههایی که به یک زبان حرف می زدند با هم زبانهای خود نقل مکان کردند. با اینکار، خزانه ژنتیکی آن گروه خیلی کم شد چون آن گروه دیگر تمام جمعیت دنیا را در کنار خود نداشت که با آنها ادغام شود. تولید مثل با اقوام نزدیکتر باعث شد، خصوصیات مشخصی در گروههای مختلف بارز تر شوند (همه آن خصوصیاتی که احتمالا در کد ژنتیکی وجود داشتند). با ازدیاد تولید مثل در نسلهای بعدی، خزانه ژنتیکی هر گروه کوچکتر و کوچکتر شد، تا جایی که کسانی که یک نوع زبان داشتند همه ویژگی های مشابه و یا مثل هم پیدا کردند.

توضیح دیگر این است که آدم و حوا دارای ژنهایی بودند که می توانستند تولید فرزندان سیاه، قهوه ای و سفید کنند (و بقیه رنگها مابین این سه رنگ). این مسئله مشابه ازدواج های بین نژادی است که در نهایت فرزندانی با رنگ های متفاوت تولید می کنند. از آنجایی که خدا حتما می خواست انسانها در شکل های مختلف بوجود آیند، پس قابل درک است که خدا به آدم و حوا این توانایی را داد تا بچه های با رنگها متفاوت تولید نمایند. تنها بازماندگان طوفان، نوح و زنش، سه پسر و سه عروسش همه با هم هشت نفر بودند (پیدایش فصل 7 آیه 13). احتمالا عروسهای نوح از نژادهای مختلف بودند. در ضمن امکان دارد که زن نوح هم با نوح از نظر نژاد متفاوت بوده است. ممکن است هر هشت نفر آنها از نژادهای مختلف بودند، که باعث می شد آنها ژن هایی داشته باشند که بچه هایی با نژادهای مختلف تولید کنند. بهرحال مهمترین جنبه این سوال این است که ما همه از یک نژاد هستیم، همه بوسیله یک خدا آفریده شده ایم، و همه برای منظور مشترکی آفریده شده ایم — اینکه خدا را جلال بدهیم.

اولین چیزی که باید در این بحث درک کرد این است که فقط یک نژاد وجود دارد و آن هم نژاد انسان است. سفید پوستان، آفریقایی ها، سرخپوستان، عربها، و یهودیان نژادهای مختلف نیستند. بلکه، اقوام مختلف نژاد انسان هستند. همه انسانها خصوصیات مشترک جسمانی دارند (البته با اختلافات کوچک). مهمتر اینکه همه انسانها به شباهت خدا آفریده شده اند (پیدایش فصل 1 آیه های 26 تا 27). خدا بقدری مردم جهان را دوست دارد که عیسی را فرستاد تا جانش را برای ما بدهد (یوحنا فصل 3 آیه 16). بدیهی است که، “جهان” شامل همه قومها می شود.

خدا جانبداری نمی کند و بین انسانها فرق نمی گذارد (تثنیه فصل 10 آیه 17؛ اعمال رسولان فصل 10 آیه 34؛ رومیان فصل 2 آیه 11؛ افسسیان فصل 6 آیه 9)، و ما هم نباید اینکار را بکنیم. یعقوب فصل 2 آیه 4 به آنهایی که بین انسانها فرق می گذارند “داوران با افکار نادرست” می گوید. در عوض ما باید همسایه خود را مثل خود دوست بداریم (یعقوب فصل 2 آیه 8). در عهد قدیم، خدا انسان را به دو گروه نژادی تقسیم کرد: یهودیان و ملل دیگر. خدا می خواست که قوم یهود قوم کاهنان باشند که ملل دیگر را خدمت کنند. در عوض، یهودیان به موقعیت خود مغرور شدند و از ملل دیگر تنفر پیدا کردند. عیسی مسیح این مسئله را با خراب کردن دیوار خصومت بین آنها خاتمه داد (افسسیان فصل 2 آیه 14). هر نوع نژادپرستی، تعصب، و تبعیض نژادی توهین و بی احترامی به کار مسیح بر روی صلیب است.

عیسی به ما فرمان می دهد که همدیگر را دوست داشته باشیم همانطور که او ما را دوست دارد (یوحنا فصل 13 آیه 34). اگر خدا ما را یکسان دوست دارد، ما هم باید همدیگر را با همان استاندارد بالا دوست داشته باشیم. عیسی در متی فصل 25 به ما یاد می دهد که هر چه ما برای کوچکترین برادرش انجام دهیم، انگار برای او انجام داده ایم. اگر ما کسی را تحقیر کنیم، یعنی کسی که کوچک شمرده ایم که به شکل خدا آفریده شده است، و کسی را رنجانده ایم که عیسی مسیح جانش را برای او فدا کرد.

نژادپرستی، در شکلهای گوناگون و به درجات مختلف، بلایی است که برای هزاران سال گریبان انسان را گرفته است. ای برادران و خواهران از همه اقوام! نباید چنین باشد. قربانی های نژادپرستی، تعصب و تبعیض نژادی باید ببخشند. افسسیان فصل 4 آیه 32 می گوید، ” درعوض نسبت به هم مهربان و دلسوز باشيد و يكديگر را ببخشيد، همانطور كه خدا نيز شما را بخاطر مسيح بخشيده است”. یک نژاد پرست ممکن است لیاقت بخشش شما را نداشته باشد، اما ما هم بسیار کمتر لیاقت بخشش خدا را داریم. کسانی که نژاد پرستی، تعصب و تبعیض نژادی را رواج می دهند، باید توبه کنند. “خود را كاملاً به خدا بسپاريد و سراسر وجود خود را به او تقديم كنيد؛ زيرا شما از مرگ به زندگی بازگشته‌ايد و بايد وسيله‌ای مفيد در دست خداوند باشيد تا هدفهای نيكوی او را تحقق بخشيد” (رومیان فصل 6 آیه 13). باشد که غلاطیان فصل 3 آیه 28 کاملا درک شود، ” ديگر فرقی نمی‌كند كه يهودی باشيم يا غيريهودی، غلام باشيم يا آزاد، مرد باشيم يا زن؛ زيرا همۀ ما مسيحيان در عيسی مسيح يكی هستيم.”

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *