مسیحیت و سؤالات در مورد مسیحیت

معنی زندگی چیست؟ چگونه می توان زندگی هدفمندی پیدا کرد که در آن احساس رضایت داشت؟ چگونه می توان چیزی را که ارزش جاودانه دارد، بدست آورد؟ اینها سوالاتی است که اکثر مردم دائم از خود می پرسند. آنان وقتی به گذشته خود می نگرند، تعجب می کنند که چرا باوجود همۀ دست آوردهایی که داشته اند و اهدافی که به سرانجام رسانده اند بازهم چرا بسیاری از روابط در زندگیشان بهم خورده اند و احساسی پوچی می کنند. از یکی از موفقترین و مشهورترین ورزشکاران سوال شد: “اگر تصّور کنید که امروز اولین روز آغاز ورزش حرفه ای شما می باشد، آرزو دارید چه نصیحتی بشنوید؟” او در جواب گفت: “ای کاش کسی به من می گفت وقتی به اوج قله موفقیت برسم، در آنجا چیزی نیست که به آن رسیده باشم.” در زندگی زمینی و کوتاه خود تنها پس از رسیدن به هدف است که در می یابیم سال ها عمر با ارزش خود را جهت رسیدن به هدفی پوچ تلف کرده ایم!
در اجتماع بشردوستانه امروزی، مردم اهداف بیشماری را دنبال می کنند. آنها به غلط تصور می کنند که با رسیدن به اهداف خویش به مفهوم واقعی زندگی دست خواهند یافت؛ اهدافی از قبیل: موفقیت در شغل، ثروت، داشتن روابط صحیح، امیال جنسی، تفریح، خوبی کردن به مردم، و غیره. مردم شهادت داده اند که حتی زمانی که به اهداف خود، یعنی ثروت، روابط، و خوشی رسیدند، درون خود احساس تهی بودن داشته اند که گویا چیزی قادر نبوده آن را پُر کند.
در کتاب مقدس نویسنده کتاب “جامعه” این احساس خلاء را اینچنین بیان می کند: “بيهودگی است! بيهودگی است! زندگی، سراسر بيهودگی است! ” (جامعه فصل 1 آیه 2).سلیمان ،نویسندۀ کتاب جامعه، دارای ثروت بی حد و حصری بود. حکمت او والاتر از همۀ افراد عصر خویش و حتی عصر ما بود. باغ ها، قصرها و املاک او مورد حسادت سایر پادشاهان بود. زنان بیشمار داشت، بهترین غذاها و مشروبات در دسترس او بود، و هر گونه تفریح قابل دسترس آن زمان برای او فراهم بود. او اقرار می کند که هر چه دلش هوس کرد در این زندگی زمینی بدست آورد. ولی در نهایت می گوید: “زندگی زیر آفتاب (که فقط اشاره به زندگی جسمانی ما بر زمین می کند یعنی آنچه می بینیم و حس می کنیم) ” باطل و نامفهوم است.” چرا اینچنین خلاء در زندگی انسان وجود دارد؟ چونکه خدا ما را برای هدفی والاتر از آنچه اینجا بدست می آوریم، آفریده است. سلیمان در مورد خدا می گوید: “او در دل انسان اشتياق به درک ابديت را نهاده است” (جامعه فصل 3 آیه 11) درعمق وجود خویش ما نیز به خوبی می دانیم که این دنیا، زندگی جسمانی ما در آن، و یا رسیدن به اهداف انسانی نمی تواند همه چیز باشد؛ چیزی ماورای این زندگی خاکی وجود دارد.
در کتاب پیدایش، اولین کتاب در کتاب مقدس، می بینیم که خدا انسان را شبیه خود آفرید (پیدایش فصل 1 آیه 26). این بدان معنی است که بیش از آنکه شبیه شکل های دیگر حیات باشیم در شباهت با خدا هستیم. قبل از آنکه انسان، گناه کند و نفرین گناه زمین را مورد لعنت قرار دهد، کتاب پیدایش وضعّیت انسان را اینگونه شرح می دهد: 1: خدا انسان را بصورت یک موجود اجتماعی آفرید (پیدایش فصل 2 آیه های 18 تا 25)، 2: خدا انسان را به کار گماشت (پیدایش فصل 2 آیه 15)، 3: خدا با انسان معاشرت و مصاحبت داشت (پیدایش فصل 3 آیه 8) 4: و خدا انسان را بر زمین حاکم ساخت (پیدایش فصل 1 آیه 26). آیا نکته مهمی در این مطالب یافت می شود؟ خدا همۀ اینها را به ما آدمیان عطا کرد تا به کمال و رضایت خاطر در زندگی دست یابیم. اما همۀ این موارد (مخصوصا معاشرت خدا با انسان) شدیداً تحت تأثیر سقوط آدم در گناه و در نتیجه، زمین مورد لعنت گناه قرار گرفت(پیدایش فصل 3 ).
مطابق کتاب مکاشفه، آخرین کتاب در کتاب مقدس، پس از رخداد وقایع زمان آخر، خدا آسمان و زمین کنونی را خراب کرده، آسمان ها و زمین جدیدی در بُعدی ابدی خواهد آفرید. در آن زمان او معاشرت مطلق و کامل خود را با انسان های نجات یافته احیا خواهد کرد. دیگران را داوری کرده به دریاچۀ آتش خواهد افکند. (مکاشفه فصل 20 آیه های 11 تا 15) لعنت گناه برداشته خواهد شد و آنجا دیگر نه گناه، نه غم، نه بیماری، نه درد، و نه مَرگ خواهد بود (مکاشفه فصل 21 آیه 4). ایمانداران وارث همه چیز خواهند بود، خدا در میان ایشان ساکن خواهد بود، و آنان پسران خدا، خوانده خواهند شد (مکاشفه فصل 21 آیه 7). حال می توان نقشه نجات را دید: خدا ما را آفرید تا با او معاشرت و مصاحبت داشته باشیم، انسان گناه کرد و این رابطه شکسته شد، و خدا معاشرت و رابطه احیا شده را در ابدیت برای نجات یافتگان تدارک دیده است. در زندگی زمینی خود، حتی اگر به همۀ اهداف خویش برسیم، به مَحض مُردن برای تمام ابدیت از خدا جدا خواهیم شد. اگر این زندگی زمینی ما را به جدایی ابدی از خدا برساند، پس حقیقتاً همه چیز باطل است. اماــــا خدا راهی مهّیا نمود تا نه تنها به برکت ابدی برسیم (لوقا فصل 23 آیه 43)، بلکه زندگی زمینی ما نیز با مفهوم و کاملاً رضایت بخش باشد. چگونه می توان به برکت ابدی و زندگی با مفهوم زمینی نائل گردید؟
در عیسی مسیح، مفهوم زندگی احیا شده است
چنانکه در بالا اشاره شد، زندگی واقعی چه بر روی زمین و چه در ابدیت بستگی به احیا شدن آن رابطه ای دارد که در اثر گناه آدم گسسته شد. این رابطه فقط توسط پسر خدا، عیسی مسیح، احیا گشته و قابل دسترسی است (اعمال فصل 4 آیه 12؛ یوحنا فصل 1 آیه 12؛ یوحنا فصل 14 آیه 6). حیات ابدی زمانی دریافت می شود که شخص از گناهان خود توبه کرده (یعنی دیگر نمی خواهد به گناهانش ادامه دهد و مشتاق آن است که مسیح زنده، او را عوض کرده و از او شخص جدیدی بسازد)، و زندگی جدیدی را بر مبنای اعتماد به مسیح شروع می کند.
باید به خاطر داشت که اگر چه شناختن عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده حقیقت ارزنده ای است، ولی مفهوم واقعی زندگی فراتر از آن است. مفهوم واقعی زندگی را زمانی تجربه خواهید کرد که مانند یک شاگرد او را پیروی کنید، از او درس بگیرید، به خواندن کلامش (کتاب مقدس) بپردازید، در دعا با او صحبت کنید، و از دستوراتش پیروی کنید. اگر شما به مسیح ایمان ندارید (و یا اینکه تازگی ایمان آورده اید) شاید این مطالب برای شما جالب و یا رضایت بخش بنظر نیایند ولی لطفاً به مطالعۀ این بخش ادامه دهید تا ببینید مسیح چه گفته است.
“ای تمام كسانی كه زير يوغ سنگين زحمت میكشيد، نزد من آييد و من به شما آرامش خواهم داد. يوغ مرا به دوش بكشيد و بگذاريد من شما را تعليم دهم، چون من مهربان و فروتن هستم، و به جانهای شما راحتی خواهم بخشيد. زيرا باری كه من بر دوش شما میگذارم، سبک است” (متی فصل 11 آیه های 28 تا 30). ” من آمدهام تا به شما حيات واقعی را به فراوانی عطا نمايم” (یوحنا فصل 10 آیه 10). آنگاه عيسی به شاگردانش گفت: «هر كه میخواهد مريد من باشد، بايد خود را فراموش كند و صليب خود را برداشته، مرا پيروی كند. زيرا هر كه بخواهد جان خود را برای خود حفظ كند، آن را از دست خواهد داد؛ اما كسی كه جانش را بخاطر من فدا كند، آن را دوباره بدست خواهد آورد ” (متی فصل 16 آیه های 24 تا 25). “با خدا خوش باش و او آرزوی دلت را به تو خواهد داد” (مزامیرفصل 37 آیه 4).
این آیات به ما نشان می دهند که ما حق انتخاب داریم. ما می توانیم با پیروی از خواسته های خود زندگی را پیش ببریم که در این صورت زندگی تهی و نا مفهومی را تجربه خواهیم کرد، و یا اینکه با تمامی دل و جان، خدا و اراده او را بطلبیم که در آن صورت زندگی بامفهوم و پرباری را تجربه خواهیم کرد که از آن راضی خواهیم بود. این خواست خدا برای ما می باشد چراکه او ما را دوست دارد و بهترین ها را برای ما می خواهد (یعنی یک زندگی پرمعنی و رضایت بخش؛ و نه صرفاً یک زندگی آسان و بی دردسر).
در خاتمه مایل هستم مثالی را با شما در میان بگذارم. شخصی را در نظر بگیرید که طرفدار ورزش خاصی است و در پی آن است که مسابقۀ تیم مورد علاقه اش را حضوری و بطور زنده ببیند. او می تواند با صرف پول کمی دورترین صندلی ورزشگاه را کرایه کند و یا اینکه با پرداخت مبلغی گران در اولین ردیف جای گیرد و همه چیز را از نزدیک مشاهده کند. زندگی مسیحی نیز اینگونه است. مشاهده کارهای خدا از “ردیف اول” باید همان چیزی باشد که انتخاب می کنیم. اما متاسفانه این انتخاب اکثر مردم نمی باشد. مشاهده کارهای خداوند از “ردیف اول” انتخاب شاگردان واقعی مسیح می باشد، که دست از خواسته های خود کشیده و اهداف خدا را دنبال می کنند. آنها حاضر شده اند تا قیمت گزافی (تسلیم کامل به مسیح و به ارادۀ او) را بپردازند. اینها اعمال اعجاز انگیز خدا را در زندگی خود خواهند دید. در نهایت آنها می توانند با خودشان، با هم نوعشان، و با خدای آفرینندۀ خود بدون هیچ پشیمانی روبرو شوند. آیا شما این قیمت را پرداخت کرده اید؟ آیا مایلید این قیمت را بپردازید؟ اگر اینچنین است، مطمئن باشید که به زندگی بامعنا و سرشار رسیده اید.
انجیل یوحنا فصل 3 آیه های 1 تا 21 پاسخی به این پرسش میدهد. در این بخش از کتاب مقدس شاهد مکالمۀ عیسی مسیح با یک شخص برجستۀ فریسی به نام نیقودیموس می باشیم. او، که یکی از اعضای مجلس سَن هِدرین (یعنی از حاکمین یهود) بود، در تاریکی شب نزد مسیح آمد تا از او سؤالاتی بپرسد.
عیسی مسیح در صحبت با نیقودیموس گفت: “اگر تولد تازه پيدا نكنی، هرگز نمیتوانی ملكوت خدا را ببينی. اين كه میگويم عين حقيقت است” نیقودیموس به او گفت: “منظورتان از تولد تازه چيست؟ چگونه امكان دارد پيرمردی مثل من، به شكم مادرش بازگردد و دوباره متولد شود؟” عیسی در جواب فرمود: “آنچه میگويم عين حقيقت است. تا كسی از آب و روح تولد نيابد، نمیتواند وارد ملكوت خدا شود. زندگی جسمانی را انسان توليد میكند، ولی زندگی روحانی را روح خدا از بالا میبخشد. ” (یوحنا فصل 3 آیه های 3 تا 7)
معنی تحت اللفظی ” تولد تازه،” متولد شدن از عالم بالا است. نیقودیموس با یک نیاز جدی نزد مسیح آمده بود؛ او نیازمند یک دگرگونی درونی و روحانی بود. تولد تازه را خدا می بخشد. تولد تازه عملی است که خدا بوسیلۀ آن حیات جاودانی را به شخصی که ایمان می آورد عطا می کند (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 17؛ تیطوس فصل 3 آیه 5 ؛ اول پطرس فصل 1 آیه 3 ؛ اول یوحنا فصل 2 آیه 29 و فصل 3 آیه 9 و فصل 4 آیه 7 و فصل 5 آیه های 1 تا 4 وآیه 18). یوحنا فصل 1 آیه های 12 تا 13 خاطر نشان می سازد که “دوباره متولد شدن ” شدن حامل این پیغام نیز هست که چنین شخصی، به وسیلۀ ایمان به عیسی مسیح، “فرزند خدا” نیز شده است.
سؤالی که در اینجا، مطرح میشود این است که: “چرا یک شخص نیاز به تولد دوباره دارد؟” پولس رسول در نامه خود به افسسیان فصل 2 آیه 1 می نویسد: “روزگاری شما نيز بعلت خطايا و گناهانتان، زير لعنت خدا قرار داشتيد و محكوم به مرگ ابدی بوديد. ” او همچنین در نامه خود به رومیان فصل 3 آیه 23 در خطاب به کلیسای روم می نویسد: “زيرا همه گناه كردهاند و هيچكس به آن كمال مطلوب و پرجلالی كه خدا انتظار دارد، نرسيده است.” گناهکاران از نظر روحانی، مرده اند اما زمانیکه در اثر ایمان به عیسی مسیح زندگی روحانی جدیدی دریافت می کنند، دوباره متولد می شوند که کتاب مقدس آن را به “تولد تازه” تشبیه می کند.
اما چگونه این امر امکان پذیر میگردد؟ افسسیان فصل 2 آیه های 8 تا 9 اینگونه می گوید که: “بنابراين، در اثر بخشش رايگان و مهربانی خدا و توسط ايمانتان به مسيح است كه نجات يافتهايد؛ و اين كار شما نيست، بلكه هديۀ خداست. نجات نتيجۀ اعمال خوب ما نيست، از اينرو هيچكس نمیتواند به خود ببالد. ” هنگامیکه یک شخص “نجات می یابد” او در واقع دوباره متولد می شود، از لحاظ روحانی تجدید حیات یافته است، و از همان لحظه بخاطر حیات تازه ای که دریافت کرده، فرزند خدا می باشد. در حقیقت هنگامی که ایمان می آوریم عیسی مسیح با مرگ خویش بر روی صلیب جریمۀ گناهان ما را پرداخت نمود، از نقطه نظر روحانی دوباره متولد میشویم. “كسی كه از آنِ مسيح میگردد، تبديل به شخص جديدی میشود. او ديگر آن انسان قبلی نيست؛ او زندگی كاملاً تازهای را آغاز كرده است.” (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 17).
اگر تا به امروز،عیسی مسیح خداوند را به عنوان نجات دهندۀ خود نپذیرفته اید، آیا امروز قلب خود را برای گوش دادن به روح القدس آماده می کنید؟ شما احتیاج دارید که دوباره متولد شوید. آیا حاضر هستید امروز دعای توبه را اعماق قلب خود به زبان بیاورید و در عیسی مسیح تبدیل به شخص جدیدی شوید؟ “اما او به تمام كسانی كه به او ايمان آوردند، اين حق را داد كه فرزندان خدا گردند؛ بلی، فقط كافی بود به او ايمان آورند تا نجات يابند. 13اين اشخاص تولدی نو يافتند، نه همچون تولدهای معمولی كه نتيجۀ اميال و خواستههای آدمی است، بلكه اين تولد را خدا به ايشان عطا فرمود.” (یوحنا فصل 1 آیه های 12 تا 13).
اگر مایل هستید عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، میتوانید از این نمونۀ دعا استفاده کنید. ولی این حقیقت را همیشه بیاد داشته باشید که گفتن و یا تکرار این دعا (و یا هر دعای دیگر) باعث نجات شما نمیشود. نجات واقعی تنها با اعتماد قلبی به عیسی مسیح که بر صلیب گناهان ما را آمرزید، دریافت میشود. این دعا، راه ساده ای است برای ابراز ایمان و قدردانی شما از خدایی که “نجات” را برای شما فراهم کرد: “خداوندا، می دانم که بر ضّد تو گناه کرده ام و مستحق مجازات می باشم. اما می دانم که عیسی مسیح، مجازاتی را که من شایستۀ آن بودم بر خود گرفت تا من بتوانم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شوم. از گناه خود توبه میکنم و برای نجات فقط به تو اعتماد می کنم. تو را شکر می کنم که به خاطر لطف و مهربانی عظیمی که داری، گناهانم را بخشیدی و به من زندگی ابدی عطا کردی. آمین.”
دعای ربانی دعایی است که عیسی مسیح به شاگردانش در متی فصل 6 آیه های 9 تا 13 و لوقا فصل 11 آیه های 2 تا 4 یاد داد . متی فصل 6 آیه های 9 تا 13 می گوید «پس شما به اینطور دعا کنید، ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید. اراده تو چنانکه در آسمان است بر زمین نیز کرده شود. نان کفاف ما را امروز به ما بده و قرضهای ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را می بخشیم. ما را از وسوسهها دور نگاهدار و از شيطان حفظ فرما؛ زيرا ملكوت و قدرت و جلال تا ابد از آن توست. آمين!». خیلی از مردم دعای ربانی را اشتباه می فهمند و فکر می کنند که این دعایی است که باید آنرا لغت به لغت تکرار کنیم. بعضی از مردم دعای ربانی را بعنوان یک فرمول سحرآمیز استفاده می کنند، مثل اینکه این لغات خود بخود اثر و قدرت خاصی روی خدا دارند.
کتاب مقدس بر عکس این را به ما یاد می دهد. وقتی دعا می کنیم خدا بیش از هر چیز به قلب ما علاقه دارد تا به لغات ما. «اما تو هرگاه دعا میكنی، در تنهايی و در خلوت دل، پدر آسمانی را عبادت نما؛ و او كه كارهای نهان تو را میبيند، به تو پاداش خواهد داد. وقتی دعا میكنيد، مانند كسانی كه خدای حقيقی را نمیشناسند، وِردهای بیمعنی تكرار نكنيد. ايشان گمان میكنند كه با تكرار زياد، دعايشان مستجاب میشود» (متی فصل 6 آیه های 6 تا 7). در دعا، باید هرآنچه در قلبمان است به خدا بگوییم (فیلیپیان فصل 4 آیه های 6 تا 7 )، نه اینکه فقط کلمات حفظ کرده را برای خدا تکرار کنیم.
دعای ربانی باید بعنوان نمونه و یک الگو استفاده شود، که چگونه باید دعا کرد. این دعا به ما مواد لازم را می دهد تا با آن به دعا برویم. این دعا را می توان اینطور تجزیه کرد. “ای پدر ما که در آسمانی” به ما یاد می دهد که دعاهایمان را پیش چه کسی ببریم، پدرمان. ” نام تو مقدس باد” به ما می گوید که خدا را بپرستیم، و او را برای آنکسی که هست بستاییم. این قسمت که “ملکوت تو بیاید، اراده تو چنانکه در آسمان است بر زمین نیز کرده شود” به ما یادآوری می کند که ما باید برای انجام نقشه خدا در زندگی مان و در این دنیا دعا کنیم نه برای انجام نقشه های خودمان. ما باید برای انجام اراده خدا دعا کنیم، نه برای خواسته های خود. در این قسمت که می گوید “نان کفاف ما را امروز به ما بده” ما تشویق می شویم که از خدا بخواهیم نیازهای ما را تامین کند. ” قرضهای ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را می بخشیم” به ما یادآوری می کند که گناهانمان را به خدا اعتراف کنیم و از آنها برگردیم، و همچنین دیگران را ببخشیم چنانکه خدا ما را بخشیده است. نتیجه دعای ربانی این است که ” ما را از وسوسهها دور نگاهدار و از شيطان حفظ فرما ” که در خواست کمک برای بدست آوردن پیروزی بر گناه است و درخواستی برای محافظت از حمله شیطان.
باز هم می گوییم که دعای ربانی، دعایی نیست که آنرا حفظ کنیم و برای خدا تکرار نماییم. فقط یک نمونه ایست که چطور باید دعا کنیم. آیا اینکه دعای ربانی را حفظ کنیم، اشکالی دارد؟ البته که نه! آیا اشکالی دارد که دعای ربانی را برای خدا بخوانیم؟ نه اگر قلبتان با آن باشد و واقعا منظورتان از کلمات همان باشد. بیاد داشته باشید که در دعا، خدا بیش از هر چیزی علاقمند به ایجاد برقراری رابطه با ماست و اینکه کلمات از ته قلبمان بیرون بیایند نه فقط لغات خاصی که استفاده می کنیم. فیلیپیان فصل 4 آیه های 6 تا 7 می گوید “برای هيچ چيز غصه نخوريد؛ درعوض برای همه چيز دعا كنيد و هر چه لازم داريد به خداوند بگوييد و فراموش نكنيد كه برای جواب دعاها، از او تشكر نماييد. اگر چنين كنيد، از آرامش خدا بهرهمند خواهيد شد، آرامشی كه فكر انسان قادر به درک آن نيست. اين آرامش الهی به فكر و دل شما كه به عيسی مسيح ايمان آوردهايد، راحتی و آسايش خواهد بخشيد.”
عنی زندگی چیست؟ چگونه می توان زندگی هدفمندی پیدا کرد که در آن احساس رضایت داشت؟ آیا امکان دارد قادر باشم عملی انجام دهم که اهمیت و ارزشی جاودانی داشته باشد؟ اینها سؤالاتی است که اکثر مردم دائم از خود می پُرسند. آنان وقتی به زندگی گذشتۀ خود می نگرند متحیّر از آنند که علی رغم همۀ توفیقاتی که داشته اند چرا بسیاری روابط در زندگیشان مختل شده اند. از یکی از موفقترین و مشهورترین بازیکنان بیس بال پُرسید شد: “اگر تصّور کنید که امروز اولین روزی است که بازی حرفه ای خود را آغاز می کنید، آرزو دارید چه نصیحتی بشنوید؟” او در جواب گفت: “ای کاش کسی به من می گفت وقتی به اوج موفقیت برسم، در آنجا چیزی نیست که به آن رسیده باشم.” در زندگی زمینی و کوتاه خود تنها پس از رسیدن به هدف است که در می یابیم سال ها عمر با ارزش خود را جهت رسیدن به هدفی پوچ تلف کرده ایم!
در اجتماع بشردوستانۀ امروزی، مَردُم اهداف بیشماری را دنبال می کنند. آنها به غلط تصور می کنند که با رسیدن به اهداف خویش به مفهوم واقعی زندگی دست خواهند یافت؛ اهدافی از قبیل: موفقیت در شغل، ثروت، داشتن روابط صحیح، امیال جنسی، تفریح، انجام اعمال نیکو نسبت به سایر مَردُم، و غیره. مَردُم شهادت داده اند که حتی زمانی که به اهداف خود، یعنی ثروت، روابط، و لذت رسیدند، درون خود احساس تُهی بودن داشته اند که گویا چیزی قادر نبوده آن را پُر کند.
در کتابمقدس نویسندۀ کتاب جامعه این احساس خلاء را اینچنین بیان می کند: “اباطیل، همه چیز باطل اباطیل است.” نویسندۀ جامعه دارای ثروت بی حد و حصری بود. حکمت او والاتر از همۀ افراد عصر خویش و حتی عصر ما بود. باغات، قصرها و املاک او مورد حصادت سایر پادشاهان بود. زنان بیشمار داشت، بهترین غذاها و مشروبات در دسترس او بود، و هر گونه تفریح قابل دسترس آن زمان برای او فراهم بود. او اقرار می کند که هر چه دلش هوس کرد در این زندگی زمینی بدست آورد. ولی در نهایت می گوید: “زندگی زیر آفتاب (که فقط اشاره به زندگی جسمانی ما بر زمین می کند یعنی آنچه می بینیم و حس می کنیم) ” باطل و نامفهوم است.” چرا اینچنین خلاء در زندگی انسان وجود دارد؟ چونکه خدا ما را برای هدفی والاتر از آنچه اینجا بدست می آوریم آفریده است. سلیمان در مورد خدا می گوید: “او …. ابدیت را در دلهای ایشان نهاده …..” در عمق وجود خویش ما نیز به خوبی می دانیم که این دنیا، زندگی جسمانی ما در آن، و یا رسیدن به اهداف انسانی نمی تواند همه چیز باشد؛ چیزی ماورای این زندگی خاکی وجود دارد.
در کتاب پیرایش، اولین کتاب کتابمقدس، می بینیم که خدا انسان را به شباهت خود آفرید (پیدایش 26:1). این بدان معنی است که بیش از آنکه شبیه شکل های دیگر حیات باشیم در شباهت خدا هستیم. قبل از آنکه انسان در گناه سقوط کند و زمین ملعون گردد کتاب پیدایش وضعّیت انسان را اینگونه شرح می دهد: 1- خدا انسان را بصورت یک موجود اجتماعی آفرید (پیدایش 18:2-25)، 2- خدا انسان را به کار گماشت (پیدایش 15:2)، 3- خدا با انسان مشارکت و مصاحبت داشت (پیدایش 8:3)، 4- و خدا انسان را بر زمین حاکم ساخت (پیدایش 26:1). آیا نکتۀ مهمی در این مطالب یافت می شود؟ خدا همۀ اینها را به ما آدمیان عطا کرد تا به کمال و رضایت خاطر در زندگی دست یابیم. اما همۀ این موارد (بطور اخص مشارکت خدا با انسان) شدیداً تحت تأثیر سقوط آدم در گناه و در نتیجه، ملعون شدن زمین قرار گرفت. (پیدایش 3)
مطابق کتاب مکاشفه، آخرین کتاب کتابمقدس، پس از رُخداد وقایع زمان آخر، خدا آسمان و زمین کنونی را خراب کرده، آسمان ها و زمین جدیدی در بُعدی ابدی خواهد آفرید. در آن زمان او مشارکت مطلق و کامل خود را با انسان های نجات یافته احیا خواهد کرد. دیگران را داوری کرده به دریاچۀ آتش خواهد افکند. (مکاشفه 11:20-15) لعنت گناه برداشته خواهد شد و آنجا دیگر نه گناه، نه غم، نه بیماری، نه درد، و نه مَرگ خواهد بود (مکاشفه 4:21). ایمانداران وارث همه چیز خواهند بود، خدا در میان ایشان ساکن خواهد بود، و آنان پسران خدا خوانده خواهند شد (مکاشفه 7:21). حال می توان نقشۀ نجات را دید: خدا ما را آفرید تا با او مشارکت و مصاحبت داشته باشیم، انسان گناه کرد و این رابطه شکسته شد، و خدا مشارکتی احیا شده را در ابدیت برای نجات یافتگان تدارک دیده است. در زندگی زمینی خود، حتی اگر به همۀ اهداف خویش برسیم، به مَحض مُردن برای تمام ابدیت از خدا جدا خواهیم شد. اگر این زندگی زمینی ما را به جدائی ابدی از خدا برساند، پس حقیقتاً همه چیز باطل اباطیل است. امّــــا خدا راهی مهّیا نمود تا نه تنها به برکت ابدی برسیم (لوقا 43:23)، بلکه زندگی زمینی ما نیز با مفهوم و کاملاً رضایت بخش باشد. چگونه می توان به برکت ابدی و زندگی بامفهوم زمینی نائل گردید؟
در عیسی مسیح مفهوم زندگی احیا شده است
چنانکه در بالا اشاره شد، زندگی واقعی چه بر روی زمین و چه در ابدیت بستگی به احیا شدن آن رابطه ای دارد که در اثر گناه آدم گسسته شد. در حال حاضر این رابطه فقط توسط پسر خدا، عیسی مسیح، احیا گشته و قابل دسترسی است (اعمال 12:4؛ یوحنا 6:14؛ یوحنا 12:1). حیات ابدی زمانی دریافت می شود که شخص از گناهان خود توبه کرده (یعنی دیگر نمی خواهد به گناهانش ادامه دهد و مشتاق آن است که مسیح زنده او را عوض کرده، از او شخص جدیدی بسازد)، و زندگی جدیدی را بر مبنای اعتماد به مسیح شروع می کند. (برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه به نقشۀ نجات چیست؟ مراجعه کنید.)
باید به خاطر داشت که اگر چه شناختن عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده حقیقت ارزنده ای است، ولی مفهوم واقعی زندگی فراتر از آن است. مفهوم واقعی زندگی را زمانی تجربه خواهید کرد که مانند یک شاگرد او را پیروی کنید، از او تعلیم یابید، به خواندن کلامش (کتابمقدس) بپردازید، در دُعا با او مصاحبت داشته باشید، و در اطاعت از احکامش در او سلوک نمائید. اگر شما به مسیح ایمان ندارید (و یا اینکه تازگی ایمان آورده اید) شاید این مطالب برای شما جالب و یا ارضاء کننده بنظر نیایند ولی لطفاً به مطالعۀ این بخش ادامه دهید تا ببینید مسیح چه ادعاهائی نمود.
“بیائید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران، و من شما را آرامی خواهم بخشید. یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید زیرا که حلیم و افتاده دل می باشم و در نفوس خود آرامی خواهید یافت زیرا یوغ من خفیف است و بار من سَبُک.” (متی 28:11-30) “… من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند.” (یوحنا 10:10) “… اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید حود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته از عقب من آید. زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند آن را هلاک سازد. اما هر که جان خود را به خاطر من هلاک کند آن را دریابد.” (متی 24:16-25) “در خداوند تَمّتُع ببر و او مسئلت دل تو را به تو خواهد داد.” (مزمور 4:37)
این آیات به ما نشان می دهند که ما حّق انتخاب داریم. ما می توانیم با پیروی از خواسته های خود زندگی خود را به پیش ببریم که در این صورت زندگی تُهی و نامفهومی را تجربه خواهیم کرد، و یا اینکه با تمامی دل، خدا و ارادۀ او را بطلبیم که در آن صورت زندگی بامفهوم و پُرباری را تجربه خواهیم کرد که از آن راضی خواهیم بود. این آن چیزی است که خدای آفرینندۀ ما، با محبت و بهترین آرزوهای خویش برای خیریّت ما تدارک دیده است (یعنی یک زندگی پُرمعنا و اقناء شده؛ و نه صرفاً یک زندگی آسان و بی دردسر).
در خاتمه مایل هستم مثالی را که از یک شبان شنیده ام با شما در میان بگذارم. شخصی را در نظر بگیرید که هواخواه ورزش خاصی است و در پی آن است که مسابقۀ گروه مورد علاقۀ خود را حضوراً و بطور زنده ببیند. او می تواند با صرف پول کمی دورترین صندلی ورزشگاه را اشغال کند و یا اینکه با پرداخت مبلغی گزاف در اولین ردیف جای گیرد و همه چیز را از نزدیک مشاهده کند. زندگی مسیحی نیز اینگونه است. اگر می خواهید کارهای دست خدا را مشاهده کنید، نمی توانید فقط روز یکشنبه مسیحی باشید. این افراد برای مشاهدۀ اعمال خدا قیمتی پرداخت نمی کنند. اما آنانی که، چون یک شاگرد وقف شده به مسیح، از پیروی امیال نفسانی خود توبه کرده اند تا اهداف مقدس الهی را دنبال کنند، حاضر شده اند تا قیمت گزافی (تسلیم کامل به مسیح و به ارادۀ او) را بپردازند. اینها اعمال اعجازانگیز خدا را در زندگی خود خواهند دید. در نهایت آنها می توانند با خودشان، با هم نوعشان، و با خدای آفرینندۀ خود بدون هیچ پشیمانی روبرو شوند. آیا شما این قیمت را پرداخت کرده اید؟ آیا مایلید این قیمت را بپردازید؟ اگر اینچنین است، مطمئن باشید که به زندگی بامعنا و سرشار رسیده اید
بر خلاف این سوال که “آیا خدا وجود دارد؟” عده بسیار کمی هستند که وجود عیسی مسیح را زیر سوال برده باشند. این یک حقیقت پذیرفته شده توسط همه مردم است که عیسی مسیح، شخصی بود که 2000 سال پیش در سرزمین اسرائیل زندگی می کرد. بحث واقعی زمانی آغاز می شود که صحبت از هویت مسیح می شود. تقریباً در همۀ مذاهب اصلی دنیا، عیسی مسیح به عنوان یک پیامبر، یک معلم خوب، و یا یک شخص پارسا و خدا پرست عنوان شده است. مسئله اینجاست که کتاب مقدس به ما می گوید، عیسی مسیح بسیار والاتر از یک پیامبر، معلم و انسان خوب می باشد.
سی. اس. لوئیس، نویسندۀ برجستۀ مسیحی، در کتاب خود به نام “مسیحیت مطلق” می نویسد: “تلاش من آن است که به مردم یاد بدهم از بکارگیری الفاظ و عبارات احمقانه در مورد عیسی مسیح اجتناب کنند. هرگز نباید بگوییم “من حاضرم عیسی مسیح را به عنوان یک معلم اخلاق برجسته بپذیرم ولی ادعایش را مبنی بر اینکه او خداست، ردّ می کنم.” اگر عیسی مسیح چیزی بیش از یک انسان معمولی نبود؛ و در عین حال، چنین تعلیم والایی از زبانش جاری شد، از نقطه نظر اخلاقی لیاقت نمی داشت حتی یک معلم خوب خوانده شود. تحت این شرایط او یا می بایستی یک دیوانه باشد و یا شیطان. شما باید تصمیم خود را بگیرید. این انسان حقیقی یا باید پسر خدا باشد (چنانکه هست) و یا اینکه آدمی دیوانه (و شاید بدتر). شما می توانید به پیغام او بی توجه باشید، به صورت او آب دهان انداخته، او را بخاطر پلید بودنش به قتل رسانید. و یا اینکه به پاهای او افتاده، اقرار کنید که او سرور و خداوند شماست. پس بیایید این ادعای احمقانه که مسیح فقط یک انسان معمولی بوده است را کنار بگذاریم و درک کنیم که تعلیم کتاب مقدس در مورد شخصیت و ماهیت عیسی مسیح این است که او خداست و نه چیزی کمتر.”
بنابراین، عیسی مسیح چه ادعایی در مورد خود داشت؟ کتاب مقدس در بارۀ او چه می گوید؟ ابتدا بهتر است به کلمات خود عیسی مسیح در انجیل یوحنا فصل 10 آیه 30 توجه کنیم: “من و پدر یک هستیم.” در اولین نگاه بنظر نمی رسد که در این آیه عیسی مسیح ادعا کرده باشد که او خداست. ولی عکس العمل یهودیان نسبت به کلام او ثابت می کند که او چنین ادعایی نموده بود. “یهودیان در جواب گفتند، ما بخاطر كفری كه میگويی میخواهيم تو را بكشيم، نه برای كارهای خوبت. چون تو يک انسانی ولی ادعای خدايی میكنی.” (یوحنا فصل 10 آیه 33). یهودیان به خوبی فهمیده بودند که وقتی عیسی مسیح مدعی شد که او و پدر یکی هستند، او در واقع ادعای الوهیت می کرد. جالب است که در آیات بعدی هیچگاه عیسی مسیح به آنان نگفت “من خدا نیستم!” پس برداشت یهودیان اشتباه نبوده است. با گفتن اینکه “من و پدر یک هستیم”( یوحنا فصل 10 آیه 30) عیسی مسیح ادعا کرد که خداست. این ادعا در یوحنا فصل 8 آیه 58 نیز دیده می شود: ” اين حقيقت محض است كه قبل از اينكه حتی ابراهيم به اين جهان بيايد، من وجود داشتم.” و یهودیان مجدداً قصد سنگسار او را کردند (یوحنا فصل 8 آیه 59).”من هستم” عبارتی که عیسی مسیح در مورد خود بکار گرفت، یکی از نام های خدا در عهد قدیم است (خروج فصل 3 آیه 14). تنها دلیل یهودیان برای سنگسار کردن عیسی این بود که آنان او را بخاطر ادعای الوهیت کافر می شمردند.
یوحنا فصل 1 آیه 1 می گوید: ” و کلمه خدا بود”. و در یوحنا فصل 1 آیه 14 می خوانیم: “و کلمه جسم گردید” این آیات به وضوح تعلیم می دهند که عیسی مسیح همان خدا در قالب و جسم انسان است. توما، یکی از شاگردان مسیح، اینچنین اعتراف کرد: “… ای خداوند من، و ای خدای من” (یوحنا فصل 20 آیه 28). و مجدداً عیسی مسیح را می بینیم که سعی نکرد کلام او را اصلاح کند. پولس رسول در نامه خود به تیطوس فصل 2 آیه 13 عیسی مسیح را اینچنین معرفی می کند: ” خدای بزرگ و نجات دهندهمان عيسی مسيح”. پطرس رسول نیز همین حقیقت را اقرار می کند: “خدای بزرگ و نجات دهندهمان عيسی مسيح” (دوم پطرس فصل 1 آیه 1). خدای پدر نیز بر الوهیت کامل عیسی مسیح شهادت می دهد: ” ای خدا، سلطنت تو تا ابد برقرار است؛ اساس حكومت تو، بر عدل و راستی است”(عبرانیان فصل 1 آیه 8). پیشگویی های عهد قدیم بر خدا بودن عیسی مسیح شهادت می دهند: “زيرا فرزندی برای ما بدنيا آمده! پسری بما بخشيده شده! او بر ما سلطنت خواهد كرد. نام او «عجيب»، «مشير»، «خدای قدير»، «پدر جاودانی» و «سرور سلامتی» خواهد بود.”( اشعیا فصل 9 آیه 6 )
بنابراین، بر اساس مباحث سی. اس. لوئیس، ما نمی توانیم به عیسی مسیح فقط به عنوان یک معلم خوب ایمان داشته باشیم. عیسی مسیح بطور واضح و غیر قابل انکار ادعا کرد که خداست. اگر او خدا نباشد، پس یک دروغگوست؛ و واضح است که یک انسان دروغگو نمی تواند یک پیامبر، یک معلم خوب، و یا شخصی پارسا و خداپرست باشد. برای رد کردن الوهیت عیسی مسیح، بسیاری ازمحققان معاصرتلاش کرده اند تا ثابت کنند که ادعاهای ثبت شدۀ عیسی مسیح در انجیل، کلام واقعی او نمی باشند. آیا ما این شایستگی و حق را داریم که آنچه در کتاب مقدس در مورد ادعای عیسی مسیح آمده است را زیر سوال ببریم؟ آیا می توانیم قسمتی از کلام را بپذیریم و قسمتی دیگر را نقض کنیم؟! هرگز. و چگونه ممکن است یک محقق 2000 سال پس از مسیح بدنیا آید و مدعی باشد کلام و ماهیت عیسی مسیح را بهتر و عمیق تر از کسانی می شناسد که با او زندگی کردند، همراه او خدمت کردند و تحت تعلیم او قرار گرفتند (یوحنا فصل 14 آیه 26)؟
چرا بحث در مورد الوهیت عیسی مسیح اینقدر مهم است؟ چه فرقی میکند که مسیح خدا باشد و یا نباشد؟ مُهم ترین دلیل خدا بودن عیسی این است که اگر او خدا نباشد، مرگ او به عنوان یک انسان معمولی نمی تواند برای پرداخت جریمۀ گناهان همۀ جهان بسنده و کافی باشد (اول یوحنا فصل 2 آیه 2). تنها خدا می توانست، چنین جریمۀ سنگینی را پرداخت نماید (رومیان فصل 5 آیه 8؛ دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21).عیسی مسیح باید خدا باشد تا بتواند تاوان سنگین گناه ما را بپردازد، و در ضمن باید انسان باشد تا بتواند بمیرد. نجات فقط از طریق ایمان به عیسی مسیح امکان پذیر است. الوهیت عیسی مسیح دلیلی است بر اینکه چرا او تنها راه نجات است. چون او حقیقتاً خداست پس اعلام کرد: “من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس جز بوسیلۀ من نزدپدر نمی آید.” (یوحنا فصل 14 آیه 6)
گروهی که امروزه بنام شاهدان یهوه شناخته می شوند در سال 1870 در پنسیلوانیا بشکل یک جلسه مطالعه کتاب مقدس شروع کردند که آنرا چارلز تی راسل پایه گذاری کرد. راسل گروهش را «مطالعه کتاب مقدس پایان سلطنت هزارساله» نام گذاشت که این مطالعات تا زمان مرگش شش جلد شد و شامل بیشتر اعتقادات شاهدان یهوه امروزی است. بعد از مرگ راسل در 1916، قاضی جِی اِف راترفورد که دوست راسل و جانشین او بود هفتمین و آخرین جلد از سری «پایان سلطنت هزار ساله» یعنی «راز تمام شده» را در سال 1917 نوشت. جامعه کتاب مقدس و نشریات فانوس دریایی در سال 1886 آغاز بکار کرد و خیلی سریع وسیله ای برای پخش دیدگاه این حرکت «پایان سلطنت هزار ساله» به دیگران شد. گروه به «راسلی ها» معروف شدند. در سال 1931 در سازمان شکاف افتاد و گروهی که از راترفورد پیروی می کنند نام خود را «شاهدان یهوه» گذاشتند.
شاهدان یهوه به چه چیزی ایمان دارند؟ وقتی به اصول ایمان آنها مثل الوهیت مسیح، نجات، تثلیث، روح القدس، و تاوان گناه از نزدیک نگاه می کنیم، می بینیم که آنها قطعا در این موارد مانند مسیحیان اولیه فکر نمی کنند. شاهدان یهوه اعتقاد دارند که عیسی مسیح همان میکائیل فرشته است همان فرشته ای که بالاترین مخلوق است. این عقیده با بسیاری از قسمتهای کتاب مقدس در تضاد است که واضحا می گوید عیسی خداوند است (یوحنا فصل 1 آیه های 1، 14، فصل 8 آیه 58 ، فصل 10 آیه 30). شاهدان یهوه اعتقاد دارند که نجات بوسیله مجموع ایمان، اعمال، و اطاعت بدست می آید. این هم مخالف بسیاری از قسمتهای کتاب مقدس است که می گوید نجات از روی لطف خدا و تنها بوسیله ایمان بدست می آید (یوحنا فصل 3 آیه 16؛ افسسیان فصل 2 آیه های 8-9؛ تیطوس فصل 3 آیه 5). شاهدان یهوه تثلیث را رد می کنند و اعتقاد دارند عیسی مخلوق خدا و روح القدس قدرت بی جان خداست. شاهدان یهوه پرداخت جریمه انسان بوسیله عیسی مسیح را رد می کند و بجای آن مرگ عیسی را پرداخت تاوان گناه آدم می دانند.
شاهدان یهوه چطور این اصولی غیر کتاب مقدسی را توجیه می کنند؟ اول اینکه آنها ادعا می کنند کلیسا کتاب مقدس را در طی سالها تحریف کرده است. بنابراین آنها خودشان کتاب مقدس را دوباره ترجمه کرده آنرا «ترجمه دنیای جدید» نامیدند. جامعه کتاب مقدس و انتشارات ناقوس دریایی بجای اینکه اساس تعالیم خود را بر روی تعالیم کتاب مقدس بگذارند، کتاب مقدس را تغییر دادند تا آن را با تعالیم اشتباهشان تطبیق دهند. با گذشت زمان شاهدان یهوه آیات بیشتر و بیشتری کشف می کردند که مغایر با تعالیمشان بود، بنابراین «ترجمه دنیای جدید» مکررا ویرایش و تجدید چاپ میشد.
اصول اعتقاد و ایمان ناقوس دریایی بر روی پایه اولیه و بسط تعالیم چارلز تی راسل، قاضی جوزف فرنکلین راترفورد، و جانشینان آنها قرار دارد. گروه اداره کننده جامعه کتاب مقدس و انتشارات ناقوس دریایی تنها کسانی هستند که در این مذهب دروغین قدرت تفسیر کتاب مقدس را دارند. بعبارت دیگر، آنچه این گروه در مورد هر قسمت کلام خدا بگویند، حرف آخر بحساب می آید و اکیدا تشویق می کنند که کسی خودش کلام را تعبیر و تفسیر نکند. این کاملا برخلاف حرف پولس رسول به تیموتائوس (و به ما) است که می گوید: «سعی كن مفهوم كلام خدا را خوب درک كنی و آن را خوب تعليم دهی» (دوم تیموتائوس فصل 2 آیه 15). این هشدار یک راهنمایی واضح از طرف خدا به همه فرزندانش است که مانند مسیحیان بیریه باشند که کتاب مقدس را هر روزه تفتیش می کردند تا ببینند آنچه به آنها یاد داده می شد مطابق کلام با خدا هست یا نه.
احتمالا گروه مذهبی ای وجود ندارد که در پخش اعتقادشان متعهد تر از شاهدان یهوه باشد. متاسفانه پیغام آنها پر از فریب و اشتباه و تعالیم غلط است. باشد که خداوند چشمان آنان را به روی حقیقت کتاب مقدس و آموزش صحیح کلام خدا باز کند.
ـ تصورات اشتباه بسیاری راجع به هویّت روح القدس وجود دارند. بعضی به روح القدس چون نیرویی سحر آمیز نگاه می کنند. عده ای نیز او را چون نیرویی غیر شخصی می دانند که خدا آنرا برای پیروان عیسی مسیح قرار داده است. کلام خدا راجع به هویت روح القدس چه میگوید؟ کتاب مقدس، خیلی ساده و واضح، میگوید روح القدس خداست. همچنین به ما میگوید که روح القدس دارای شخصیت است، وجودی که دارای اندیشه ، اراده و احساس است.
این حقیقت که روح القدس خداست در بخشهای مختلفی از کلام خدا (از جمله اعمال رسولان فصل 5 آیه های 3 تا 4) مشهود است. در این قسمت، جایی که حنانيا به روح القدس دروغ گفته بود، پطرس خطاب به او چنین میگوید: “به انسان دروغ نگفتی بلكه به خدا.” درواقع این آیه خیلی واضح مشخص میکند که: دروغ گفتن به روح القدس، دروغ گفتن به خداست. همچنین از آنجایی که خصوصیات و صفات خدا به روح القدس نیز اطلاق میشود، میتوانیم چنین استنباط کنیم که روح القدس خداست. برای مثال، این حقیقت که روح القدس حاضر مطلق است در مزامیر فصل 139 آیه های 7 تا 8 دیده میشود. “از حضور تو به كجا میتوانم بگريزم؟ اگر به آسمان صعود كنم، تو در آنجا هستی؛ اگر به اعماق زمين فرو روم، تو در آنجا هستی. ” همچنین در اول قرنتیان فصل 2 آیه 10 تا 11 ما شاهد خصوصیت حاضر مطلق بودن روح القدس هستیم : “اما خدا اين امور را توسط روح خود بر ما آشكار ساخته است، زيرا روح خدا از عميقترين اسرار خدا آگاهی دارد و آنها را بر ما آشكار میسازد. هيچكس نمیتواند بداند كه در باطن شخصی ديگر چه میگذرد، مگر خود آن شخص. به همين ترتيب، هيچكس نمیتواند افكار و نقشههای خدا را درک كند، مگر روح خدا. “
همچنین میتوانیم چنین استنباط کنیم که روح القدس در واقع یک شخصیت الهی است چون صاحب اندیشه ، احساس و اراده است. روح القدس فکرمیکند و میداند (اول قرنتیان فصل 2 آیه 10). روح القدس غمگین میشود (افسسیان فصل 4 آیه 30). روح القدس برای ما شفاعت میکند (رومیان فصل 8 آیه های 26 تا 27). روح القدس مطابق اراده اش، تصمیم میگیرد (اول قرنتیان فصل 12 آیه های 7 تا 11). روح القدس سومین شخص تثلیث است. به راستی روح القدس میتواند همچون خداوند عمل کند و او همان تسلی دهنده و مشاوری است که مسیح وعدۀ آمدنش را داد ( یوحنا فصل 14 آیه 16، فصل 14 آیه 26، فصل 15 آیه 26).
این عقیده که قدرت در ذات دعاست، عقیده پرطرفداری است. بر اساس کتاب مقدس، قدرت دعا، صرفاً قدرت خدا است، که دعا را می شنود و جواب می دهد. نکات زیر را در نظر داشته باشید.
1) خداوند، خدای قادر مطلق می تواند هر کاری انجام دهد، هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست (لوقا فصل 1 آیه 37)
2) خداوند قادر مطلق ، مردمش را دعوت می کند که به سوی او دعا کنند. دعا به سوی خدا باید با سماجت (لوقا فصل 18 آیه 1)، و با شکرگزاری (فیلیپیان فصل 4 آیه 6)، با ایمان (یعقوب فصل 1 آیه 5)، مطابق با خواست خدا (متی فصل 6 آیه 10)، برای جلال خدا (یوحنا فصل 14 آیه های 13 تا 14)، و با صداقت با خدا (یعقوب فصل 5 آیه 16) صورت گیرد.
3) خداوند قادر مطلق ، دعاهای فرزندانش را می شنود. او به ما دستور می دهد که دعا کنیم، و قول می دهد که به دعایمان گوش کند. «اما من در اين پريشانی بسوی خداوند فرياد برآوردم و از خدايم كمک خواستم. فرياد من به گوش او رسيد و او از خانۀ مقدسش نالۀ مرا شنيد» (مزامیر فصل 18 آیه 6).
4) خداوند قادر مطلق ، جواب دعای ما را می دهد. «ای خدا، من تو را میخوانم زيرا يقين دارم كه مرا اجابت خواهی نمود پس دعای مرا بشنو» (مزامیر فصل 17 آیه 6). «نيكان فرياد برآوردند و خداوند صدای ايشان را شنيد و آنها را از تمام سختيهايشان رهانيد» (مزامیر فصل 34 آیه 17).
عقیده پرطرفدار دیگر این است که میزان ایمانی که داریم تعیین می کند که آیا خدا به دعاهایمان جواب خواهد داد یا خیر. اما گاهی اوقات، خداوند علی رغم ایمان کم به دعاهایمان جواب می دهد. در اعمال رسولان فصل 12، کلیسا برای رهایی پطرس از زندان دعا می کند (آیه 5)، و خدا به دعایشان جواب می دهد (آیه های 7 تا 11). پطرس به محلی که ایمانداران برای دعا جمع شدند می رود و در را می زند، اما آنانیکه در حال دعا بودند، در وهله اول نخواستند باور کنند که واقعاً پطرس پشت در است. آنها دعا کردند که پطرس رها شود، اما انتظار نداشتند که دعایشان جواب داده شود.
قدرت دعا از ما جاری نمی شود؛ قدرت دعا به کلمات خاصی که می گوییم یا طرز خاصی که بیان می کنیم یا اینکه چند بار می گوییم بستگی ندارد. قدرت دعا بر مبنای جهت ایستادنمان یا طرز قرار گرفتمان نیست. قدرت دعا از طریق استفاده از تسبیح و شمع و تمثال و شمایل پدید نمی آید. قدرت دعا از سوی خدای قادر مطلق می آید، خدایی که دعاهایمان را می شنود و پاسخ می دهد. دعا ما را در تماس با خدای قادر قرار می دهد، و ما باید نتایج باشکوهی را انتظار داشته باشیم، خواه او بخواهد با درخواستهای ما موافقت کند، یا خواه تقاضاهایمان را رد کند. جواب دعاهایمان هر چه باشد، خدایی که به سوی او دعا می کنیم، سرچشمه قدرت دعا است، و او می تواند به دعاهایمان مطابق با اراده کامل و زمانبندی خود پاسخ دهد و البته پاسخ خواهد داد.
چه موانعی بر سر راه قدرت دعا وجود دارد؟
روشنترین مانع بر سر راه دعای پر قدرت این است که در قلب شخص دعا کننده، گناه اعتراف نشده وجود داشته باشد. از آنجاییکه خدا پاک است، هنگامیکه با گناه اعتراف نشده به حضور او می آییم، حصاری بین او و ما قرار دارد. «اما گناهان شما باعث شده او با شما قطع رابطه كند و دعاهای شما را جواب ندهد» (اشعیا فصل 59 آیه 2). داوود نیز همین نظر را داشت و از روی تجربه می دانست خدا از کسانی که سعی می کنند گناه خود را پنهان کنند، دور است: «اگر بدی را در دل خود منظور میداشتم، خداوندگار نمیشنید» (مزامیر فصل 66 آیه 18).
کتاب مقدس به جنبه های مختلف گناه اشاره می کند که مانع دعای پر قدرت هستند. نخست، وقتی که به جای زندگی در روح، مطابق با جسم زندگی می کنیم، تمایل به دعا کردن و توانایی مان به ارتباط پر قدرت با خدا باز داشته می شود. اگرچه ما وقتی تولد تازه یافته ایم، طبیعت جدیدی دریافت می کنیم، اما این طبیعت جدید هنوز در جسم کهنه ما سکونت می کند، و این «خیمه ی» کهنه، فاسد و گناه آلود است. جسم می تواند اعمال، نگرشها، و انگیزه هایمان را تحت کنترل قرار دهد، مگر اینکه سختکوشانه «اعمال گناهآلود بدن را بکُشيم» (رومیان فصل 8 آیه 13) و در رابطه ای درست با خدا زیر هدایت روح قرار بگیریم. تنها آن موقع است که قادر خواهیم بود در پیوند و معاشرت نزدیک با او دعا کنیم.
یکی از روش هایی که زندگی جسمانی خودش را آشکار می کند، خودخواهی است، که مانع دیگری برای دعای پر قدرت می باشد. وقتی دعاهایمان با انگیزه های خودخواهانه همراه است و برای چیزهایی که خودمان می خواهیم از خدا در خواست می کنیم و نه چیزهایی که او می خواهد، انگیزه هایمان مانع دعاهایمان می شود. «از اينرو، خاطرجمع هستيم كه هرگاه از خدا چيزی مطابق خواست او بطلبيم، دعای ما را خواهد شنيد» (اول یوحنا فصل 5 آیه 14). درخواست کردن مطابق با اراده خدا یعنی تسلیم خواست و ارداه او بودن است. عیسی مسیح باید الگوی ما در دعا، و البته در هر چیز دیگری، باشد. او همیشه بر اساس خواست پدرش دعا می کرد: «ای پدر، اگر خواست توست، اين جام رنج و زحمت را از مقابل من بردار، اما در اين مورد نيز میخواهم اراده تو انجام شود، نه خواست من» (لوقا فصل 22 آیه 42). دعاهای خودخواهانه همیشه دعاهایی هستند که به قصد خشنود ساختن تمایلات خودخواهانه ما هستند، و ما نباید انتظار داشته باشیم که خدا به چنین دعاهایی پاسخ دهد. «وقتی هم درخواست میكنيد، خدا به دعايتان جواب نمیدهد، زيرا هدفتان نادرست است؛ شما فقط در پی بدست آوردن چيزهايی هستيد كه باعث خوشی و لذتتان میشود»(یعقوب فصل 4 آیه 3).
زندگی مطابق با تمایلات خودخواهانه و نفسانی نیز مانع دعاهایمان می شود زیرا موجب سختدلی نسبت به دیگران می شود. اگر ما نسبت به نیازهای دیگران بی تفاوت باشیم، می توانیم انتظار داشته باشیم که خدا نیز نسبت به نیازهای ما بی تفاوت باشد. وقتی در دعا به نزد خدا می رویم، اولین توجه و دغدغه ما باید اراده او باشد. دومین توجه ما باید نیازهای دیگران باشد. بدین معنی که ما باید دیگران را بهتر از خود بدانیم و علایق دیگران را بالاتر از علایق خود در نظر بگیریم (فیلیپیان فصل 2 آیه های 3 تا 4).
یک مانع بزرگ برای دعای پر قدرت، روحیه ی عدم بخشش نسبت به دیگران است. وقتی که از بخشیدن دیگران امتناع می ورزیم، ریشه تلخی در قلبهایمان رشد می کند و جلوی دعاهای ما را می گیرد و در نطفه خفه می کند. چطور می توانیم انتظار داشته باشیم که خدا برکتش را بر ما گناهکاران نالایق بریزد، اگر ما نسبت به دیگران تلخی و نفرت داشته باشیم؟ این اصل به زیبایی در مثل خادم بی گذشت در متی فصل 18 آیه های 23 تا 35 به تصویر کشیده شده است. این داستان تعلیم می دهد که خدا بدهی “گناهان” بینهایت زیاد ما را بخشیده سات، و از ما انتظار دارد که دیگران را ببخشیم، درست همانطور که بخشیده شده ایم. امتناع از این امر، باعث خواهد شد که مانعی بر سر دعاهای ما قرار بگیرد.
مانع بزرگ دیگری برای دعای پر قدرت، بی ایمانی و شک است. البته این بدان معنا نیست آنگونه که برخی اظهار می داند، که چون به حضور خدا می آییم، یقین بداریم که او با درخواستهایمان موافقت خواهد کرد، و در واقع خدا به نوعی مجبور است که چنین کند. دعای بدون شک، به معنای دعا کردن در عقیده محکم و فهم شخصیت خدا، طبیعت خدا و انگیزه های اوست. «اما خشنود ساختن خدا بدون ايمان و توكل به او محال است. هر كه میخواهد بسوی خدا بيايد، بايد ايمان داشته باشد كه خدا هست و به آنانی كه با دلی پاک در جستجوی او هستند، پاداش میدهد» (عبرانیان فصل 11 آیه 6). هنگامی که در دعا نزد خدا می آییم، اما به شخصیت، وعده ها و هدف او شک داریم، شدیداً به او توهین می کنیم. ما باید به توانایی او در برآورده ساختن نیازهای ما که بر اساس خواست او می باشند، اطمینان کنیم. ما باید با این درک، دعا کنیم که هر آنچه او قصد می کند، بهترین حالت ممکن است. «اما وقتی از او درخواست میكنيد، شک به خود راه ندهيد، بلكه يقين داشته باشيد كه خدا جواب دعايتان را خواهد داد؛ زيرا كسی كه شک میكند، مانند موجی است در دريا كه در اثر وزش باد به اينسو و آنسو رانده میشود. چنين شخصی، هرگز نمیتواند تصميم قاطعی بگيرد. پس اگر با ايمان دعا نكنيد، انتظار پاسخ نيز از خدا نداشته باشيد» (یعقوب فصل 1 آیه های 6 تا 8).
آخرین مورد اینکه اختلاف و دعوا در خانه، مانعی حتمی در دعا است. پطرس به طور خاص، این را به عنوان مانع برای دعاهای شوهری ذکر می کند که نسبت به زنش رفتار پرهیزکارانه ای ندارد. «و شما ای شوهران، رفتارتان با همسرانتان بايد با ملاحظه و توأم با احترام باشد، چون ايشان ظريفتر از شما هستند. در ضمن، فراموش نكنيد كه ايشان شريک زندگی روحانی و بركات الهی شما میباشند. بنابراين، اگر با ايشان آنگونه كه شايسته است، رفتار نكنيد، دعاهايتان مستجاب نخواهد شد» (اول پطرس فصل 3 آیه 7). جاییکه نزاع شدیدی در روابط خانوادگی وجود دارد و سر (مرد خانه) خانواده رفتاری را که پطرس ذکر می کند نشان نمی دهد، مانع ارتباط شوهر با خدا و اجابت دعای او می شود. به همین نحو، زنان باید از اصول کتاب مقدس مبنی بر فرمانبردار بودن از شوهرانشان تبعیت کنند، اگر می خواهند که مانعی بر سر راه دعایشان قرار نگیرد (افسسیان فصل 5 آیه های 22 تا 24).
خوشبختانه با تمام این موانع دعا می توان کنار آمد، وقتی که با دعای اعتراف به گناه و توبه نزد خدا می آییم. در اول یوحنا فصل 1 آیه 9 به ما این اطمینان داده شده که «اما اگر گناهان خود را به او اعتراف نماييم، میتوانيم اطمينان داشته باشيم كه او ما را میبخشد و از هر ناراستی پاک میسازد. اين كار خدا كاملاً منصفانه و درست است، زيرا عيسی مسيح برای شستن و پاک كردن گناهان ما، جان خود را فدا كرده است». وقتی این کار را انجام دادیم، از ارتباط باز و شفاف با خدا لذت می بریم، و نه تنها دعاهایمان شنیده و جواب داده خواهد شد، بلکه ما نیز از حس شادی عمیقی پر خواهیم شد.
غسل تعمید یکی از دو اصولی می باشد که عیسی مسیح برای کلیسا تعیین نمود. او قبل از صعودش به آسمان گفت:”پس برويد و تمام قومها را شاگرد من سازيد و ايشان را به اسم پدر و پسر و روح القدس غسل تعميد دهيد؛ و به ايشان تعليم دهيد كه تمام دستوراتی را كه به شما دادهام، اطاعت كنند. مطمئن باشيد هر جا كه برويد، حتی دورترين نقطه دنيا باشد، من هميشه همراه شما هستم” (متی فصل 28 آیه های 19 تا 20). این دستورات، مشخص می کند که کلیسا مسئول آموزش کلام عیسی مسیح، تربیت شاگردان و تعمید دادن آن شاگردان می باشد. این کارها باید در همه جا بین همه ملت های دنیا و تا آخر زمان انجام شوند. بنابراین، اگر بتوانیم یک دلیل محکم برای اهمیت غسل نام ببریم این است که عیسی مسیح دستور غسل تعمید را صادر کرده است.
غسل تعمید قبل از بوجود آمدن کلیسا نیز انجام می شده است. یهودیان باستان، برای نوکیشان این مراسم را اجرا می کردند تا ذات او را برای ورود به آیین شان تمیز کنند. یحیی تعمید دهنده، غسل تعمید را برای آماده کردن راه عیسی مسیح انجام میداد و همه، چه یهودی و چه غیر یهودی را ملزم به غسل تعمید می دانست چراکه همه نیازمند توبه بودند. با این وجود غسل تعمید یحیی، که نشان دهنده توبه بود، مانند غسل تعمید مسیحیان همانطوری که در اعمال رسولان فصل 18 آیه های 24 تا 26 و فصل 19 آیه های 1 تا 7 عنوان شده، نیست.
غسل تعمید باید در نام پدر، پسر و روح القدس انجام شود که به آن غسل تعمید مسیحی گفته می شود. از طریق این اصل است که یک فرد به عضویت کلیسا پذیرفته خواهد شد. زمانیکه نجات پیدا می کنیم، توسط روح القدس در بدن مسیح که همان کلیسا می باشد، تعمید می گیریم. اول قرنتیان فصل 12 آیه 13 می گوید:” هر يک از ما عضوی از بدن مسيح میباشيم. بعضی از ما يهودی هستيم و بعضی غيريهودی؛ بعضی غلام هستيم و بعضی آزاد. اما روحالقدس همۀ ما را كنار هم قرار داده و بصورت يک بدن درآورده است. درواقع ما بوسيلۀ يک روح، يعنی روحالقدس، در بدن مسيح تعميد گرفتهايم و خدا به همۀ ما، از همان روح عطا كرده است.”
غسل تعمید، راهی است که یک فرد توسط آن به صورت عمومی ایمان به مسیح و پیروی از او را اعلام می کند. فرد زمانیکه درون آب برای تعمید فرو میرود درون قلب خویش می گوید،” به عیسی مسیح ایمان می آورم، او روح مرا از گناه پاک نمود و حال من دارای یک زندگی نو و مقدس می باشم.”
غسل تعمید در واقع سمبلی ازمرگ مسیح، دفن شدن او و رستاخیزش از مردگان می باشد. و همچنین، نشان دهنده مرگ ما در گناه و زنده شدن ما در مسیح می باشد. زمانیکه یک گناهکار، به ایمان آوردن به عیسی مسیح اعتراف می کند، طبیعت گناه آلودش در گناه می میرد (رومیان فصل 6 آیه 11) و به او یک زندگی نو اعطا می شود (کولسیان فصل 2 آیه 12). فرو رفتن در آب به معنی مردن در گناه است، و بیرون آمدن از آب نشان دهنده بدن پاک و زندگی جدیدی است که بدنبال رستگاری می رود. رومیان فصل 6 آیه 4 اینگونه می گوید که:” هنگامی كه مسيح مرد، طبيعت كهنۀ ما هم كه گناه را دوست میداشت، با او در آبِ تعميد دفن شد؛ و زمانی كه خدای پدر با قدرت پر جلال خود، مسيح را به زندگی بازگرداند، ما نيز در آن زندگی تازه و عالی شريک شديم.”
بطور ساده می توان گفت که تعمید گرفتن یک شهادت و گواهی بیرونی برای یک تغییر درونی می باشد. غسل تعمید مسیحی نشان دهنده فرمانبرداری از عیسی مسیح پس از نجات می باشد. گرچه غسل تعمید در ارتباط با نجات می باشد اما شرط لازم و تضمین کننده نجات نیست، بلکه نجات واقعی زمانی دریافت می شود که با تمام وجود و از اعماق قلب خود، عیسی مسیح را به عنوان تنها نجات دهنده بپذیریم و به او ایمان بیاوریم. کتاب مقدس ترتیب انجام شدن این کار را به این صورت بیان می کند که ابتدا یک شخص به عیسی مسیح ایمان می آورد سپس غسل تعمید می گیرد (اعمال رسولان فصل 2 آیه 41 و فصل 16 آیه های 14 تا 15).
یک نوکیش مسیحی باید تمایل فوری به انجام غسل تعمید داشته باشد. همانطور که در اعمال رسولان فصل 8 آیه های 35 تا 36 می بینیم:” همچنانكه كالسكه پيش میرفت، به يک بركۀ آب رسيدند. مرد حبشی گفت: «نگاه كن! اين هم آب! آيا امكان دارد حالا غسل تعميد بگيرم؟” آنها فورا کالسکه را نگه داشته و فیلیپ، آن مرد را تعمید داد.
غسل تعمید مسیحی نشان دهنده ارتباط ایماندار با مرگ، دفن و رستاخیر عیسی مسیح می باشد. هرجاییکه پیام انجیل موعظه می شود و مردم به مسیح ایمان می آوردند، باید غسل تعمید نیز انجام شود.
فرشتگان پیام آوران آسمانی یا روحانی هستند. واژه عبرانی بکار رفته برای فرشته به معنای ” پیام آور“ است. فرشتگان روحهایی هستند که بوسیله خداوند آفریده شدهاند (مزمور ۱۴۸: ۲-۵؛ کولسیان ۱: ۱۶؛ عبرانیان ۱: ۱۴). آنها مخلوقاتی برتر از انسان هستند (عبرانیان ۲: ۶-۷). گرچه فرشتگان همانند انسان دارای بدنهای زمینی نیستند، اما با این وجود آنها میتوانند به شکلی جسمانی بر انسانها ظاهر شوند (پیدایش ۱۶: ۷؛ لوقا ۱: ۱۱، ۲۶-۲۷). گهگاه خود خداوند نیز بصورت یک فرشته پدیدار شده است (پیدایش ۱۸: ۱-۸)؛ از آنجاییکه فرشتگان معمولا از جانب خداوند فرستاده میشوند پس از اینرو متمایز از خدا هستند. و این نیز مهم است که مابین عیسی مسیح و فرشتگان وجه تمایز قائل شویم؛ فرشتگان صرفا شبیه انسانها هستند در صورتیکه عیسی مسیح کاملا انسان و کاملا الهی بود.
تمامی فرشتگان در اصل به عنوان مخلوقاتی مقدّس خلق شدهاند. اما برخی از فرشتگان بر علیه خداوند عصیان کرده و از جایگاه مقدّس خود سقوط کردند. این فرشتگان سقوط کرده تبدیل به ارواح پلید و دیوها شدند. شیطان رئیس دیوها و ارواح پلید است.
خداوند وظایف متفاوتی را بر عهده فرشتگان قرار داده است. برخی از فرشتگان در حضور خداوند ایستاده و او را پرستش میکنند (عبرانیان ۱: ۶؛ مکاشفه ۵: ۱۱). و سایر فرشتگان قوم خداوند را مساعدت و حفاظت میکنند (پیدایش ۱۹: ۱۱؛ مزمور ۹۱: ۱۱؛ دانیال ۳: ۲۸؛ ۶: ۲۲؛ اعمال ۵: ۱۹؛ ۱۲: ۶-۷).
کتاب مقدس به مسیحیان دستور نمی دهد که روزه بگیرند. خداوند دستوری برای روزه گرفتن مسیحیان صادر نکرده و انجام آن را نیز از مسیحیان نخواسته است. درعین حال، کتاب مقدس روزه را خوب، سودمند و مفید معرفی می کند. در کتاب اعمال رسولان نوشته شده است که ایمانداران قبل از هر تصمیم مهمی، روزه می گرفتند (اعمال رسولان فصل 13 آیه 2 ، فصل 14 آیه 23). روزه و دعا اغلب با هم در ارتباط هستند (لوقا فصل 2 آیه 37، فصل 5 آیه 33). اغلب مواقع، تمرکز روزه بر این است که چیزی خورده نشود. در حالیکه، هدف روزه باید این باشد که چشم خود را از دنیا برداشته و کاملا بر روی خدا تمرکز کنیم. روزه راهی است که به خدا و خودمان نشان می دهیم که در رابطه با خدا جدی هستیم. روزه به ما کمک می کند که دید جدیدی داشته باشیم و اتکا و اطمینان خود به خدا را تمدید کنیم.
اگر چه روزه در کلام خدا تقریبا همیشه اجتناب کردن از خوردن غذاست، اما راههای دیگری هم برای روزه وجود دارند. هر چیزی را که بطور موقت کنار بگذاریم تا تمرکز و توجه مان روی خدا باشد روزه بحساب می آید (اول قرنتیان فصل 7 آیه های 1 تا 5). روزه باید محدود به یک مدت زمان باشد، بخصوص وقتی مربوط به نخوردن غذاست. غذا نخوردن بمدت طولانی ممکن است به سلامتی شخص صدمه بزند. روزه نباید “یک راه برای رژیم غذایی” تلقی شود. هدف روزه بر اساس تعالیم کتاب مقدس، لاغر شدن نیست، بلکه معاشرت عمیق تر با خدا می باشد. هر کسی می تواند روزه بگیرد، در حالیکه بعضی ممکن است نتوانند از غذا روزه بگیرند ( مثلا کسانیکه بیماری قند دارند). هر کسی می تواند بطور موقت چیزی را کنار بگذارد تا به خدا نزدیک شود.
با برداشتن تمرکزمان از امور این دنیا، بهتر می توانیم بر روی خدا تمرکز کنیم. روزه این نیست که خدا را مجبور کنیم چیزی را که می خواهیم به ما بدهد. روزه قرار است که ما را عوض کند، نه خدا را. روزه برای این هم نیست که خود را روحانی تر از دیگران نشان دهیم. روزه باید با فروتنی و شادی انجام شود. متی فصل 6 آیه های 16 تا 18 می گوید “و اما دربارۀ روزه. وقتی روزه میگيريد، مانند رياكاران خود را افسرده و ناتوان نشان ندهيد. ايشان با اين كار میخواهند به مردم بفهمانند كه روزه گرفتهاند. مطمئن باشيد كه ايشان تمام اجر خود را به همين صورت از مردم میگيرند. اما تو وقتی روزه میگيری، سر و صورت خود را تميز و مرتب كن، تا كسی متوجه نشود روزه گرفتهای. آنگاه پدر آسمانی تو كه از همه چيز آگاه است، تو را اجر خواهد داد”.
باورهای اساسی مسیحیت در اول قرنتیان فصل 15 آیه های 1 تا4 اینگونه بطور خلاصه بیان شده اند: “حال ای برادران، بگذاريد بار ديگر حقايق انجيل را بياد شما آورم، يعنی همان خبر خوشی را كه قبلاً به شما اعلام كردم و شما هم آن را با شادی پذيرفتيد و اكنون نيز ايمانتان بر همين پيغام عالی استوار است. همين خبر خوش است كه اگر واقعاً به آن ايمان داشته باشيد، باعث نجاتتان میگردد، مگر آنكه ايمانتان واقعی نباشد. من مهمترين حقايق انجيل را همانطور كه ديگران به من رساندند، به شما اعلام كردم، يعنی اين حقايق را كه مسيح طبق نوشتههای كتاب آسمانی، جان خود را در راه آمرزش گناهان ما فدا كرد و مرد، در قبر گذاشته شد و روز سوم زنده گرديد و از قبر بيرون آمد، همانطور كه انبياء پيشگويی كرده بودند”.
اعتقاد و ایمان مسیحی در این آیات مشخص است. آنچه که مسیحیت را در مقایسه با سایر ادیان منحصر به فرد می کند این است که مسیحیت بیش از آنکه در رابطه با مراسم مذهبی باشد در مورد برقرار کردن یک رابطه نزدیک با خدا می باشد. ایجاد این رابطه تنها حاصل کار مسیح و خدمات روح القدس در زندگی ایمانداران است.
مسیحیان بر این عقیده اند که کتاب مقدس کلام الهام شدۀ خدا می باشد. به همین دلیل آنها ایمان دارند که آموزش های کتاب مقدس در هر زمینه ای صحیح ترین، بانفوذترین، و مقتدرانه ترین نظر است. (دوم تیموتائوس فصل 3 آیه 16؛ دوم پطرس فصل 1 آیه های 20 تا 21) مسیحیان به خدای یگانه اعتقاد دارند که در سه شخصیت پدر، پسر، و روح القدس وجود دارد.
مسیحیان ایمان دارند که هدف خاص خدا از آفرینش انسان این بوده است که انسان با خدا رابطه داشته باشد، اما گناه، بشریت را از خدا جدا ساخت (رومیان فصل 3 آیه 23 و فصل 5 آیه 12). مسیحیت می گوید که عیسی مسیح خدای کامل و انسان بی نقصی بود که بر این جهان خاکی قدم نهاد (فیلیپیان فصل 2 آیه های 6 تا 11) و بر روی صلیب جان داد. مسیحیان ایمان دارند که عیسی مسیح پس از مرگ دفن شد، روز سوم از مردگان برخاست، و الان در دست راست خدای پدر نشسته است تا برای ایمانداران شفاعت کند (عبرانیان فصل 7 آیه 25). پیغام مسیحیت اعلام این حقیقت است که مرگ مسیح بر روی صلیب برای پرداخت جریمه گناه بشر کافی و بسنده بوده است؛ و این همان عاملی است که رابطۀ گسیخته بین خدا و انسان را بازسازی می کند. (عبرانیان فصل 9 آیه های 11 تا 14و فصل 10 آیه 10؛ رومیان فصل 6 آیه 23 و فصل 5 آیه 8)
مسیحیت می گوید، انسان برای اینکه نجات پیدا کند و به این رابطۀ احیا شده دست یابد، باید به کاری که عیسی مسیح بر روی صلیب به انجام رسانید، ایمان آورد. اگر شخصی ایمان داشته باشد که مسیح به جای او مُرد و با مرگ خویش جریمۀ گناهان او را پرداخت نموده و از مردگان قیام کرد، آن شخص نجات یافته است. هیچکس قادر نیست نجات را توسط کارهای خوب خودش بدست آورد. در واقع هیچکس نمی تواند آنقدر نیکو و بیگناه باشد که خدا را خشنود سازد زیرا همۀ ما گناهکار هستیم. (اشعیا فصل 53 آیه 6 و فصل 64 آیه های 6 تا 7) علاوه بر این، چون مسیح تمام آنچه برای نجات ما لازم بود، تمام و کمال انجام داد، نمیتوان چیزی به آن اضافه کرد برای اینکه کاری که او انجام داد، کاملا برای نجات کافی است. به همین دلیل هنگامی که بر روی صلیب جان خود را فدا کرد، گفت: “تمام شد” (یوحنا فصل 19 آیه 30) این گفته به این معنی است که کار نجات تمام شد.
بر اساس مسیحیت، نجات یعنی آزاد شده از اسارت زندگی گناه آلود گذشته و برقرار کردن دوباره رابطه با خدا می باشد. زمانی ما برده و درخدمت گناه بودیم، ولی الان در خدمت عیسی مسیح هستیم (رومیان فصل6 آیه های 15 تا 22). تا زمانیکه ایمانداران در این زندگی در بند گناه باشد همواره در وسوسه ارتکاب گناه خواهد بود. تنها راه پیروزی بر وسوسه و گناه این است که ایمانداران خود را به مطالعه و اطاعت از کتاب مقدس بسپارند و همواره تحت کنترل روح القدس زندگی کنند. زندگی تحت کنترل روح القدس بدین معنی می باشد که زندگی روزمره خود را تحت کنترل و راهبری روح القدس سپری کنیم. اجازه بدهیم که روح القدس افسار زندگی ما را در دستان خود بگیرد و ما نیز کاملا از او اطاعت کنیم.
در حالی که بسیاری از مذاهب پیروان خود را به اطاعت از یک سری قوانین مجبور می کنند، اما مسیحیت یعنی ایمان به اینکه عیسی مسیح که بر روی صلیب مُرد، جریمۀ گناهان را پرداخت نمود، و روز سوم از مُردگان برخاست. با مرگ مسیح بر روی صلیب تاوان گناهان ما پرداخت شده است، و حال ما می توانیم با خدا معاشرت داشته باشید. در مسیحیت می توانیم بر طبیعت گناه آلود خود غلبه کنیم و در رابطه نزدیک و صمیمی با خدا زندگی کنیم ، این همان مسیحیتی است که کاملا بر اساس خواست و گفته کتاب مقدس است.
نگارش عهد جدید بیست سال پس از مرگ مسیح آغاز شد. این کتابها به زبان یونانی نگاشته شدند. آخرین حکم مسیح به شاگردانش این بود که شاهدان او در تمام دنیا باشند (اعمال ۱: ۸). بنابراین، از روز پنطیکاست، شاگردان در مورد زندگی و تعالیم مسیح شروع به سخن گفتن کردند. در طول بیست سال پس از مرگ مسیح، شاگردان یا رسولان عمدتا به صورت شفاهی به دیگران تعلیم میدادند. اما هنگامی که رسولان پا به سنین کهولت گذاردند، این ضرورت احساس شد که برای اینکه تعلیمات ایشان به گونهای دقیق به نسلهای آینده منتقل شود، لازم است که آنها به صورت نوشته در آیند. بنابراین، برخی از رسولان و اشخاص نزدیک به آنان، شروع به نوشتن روایت زندگی مسیح کردند. مرقس انجیل خود را از زبان پطرس رسول نگاشت (به مقدمه انجیل مرقس مراجعه کنید). متای رسول انجیل متی را نوشت. یوحنای رسول انجیل یوحنا را نگاشت و لوقا که از همراهان نزدیک پولس رسول بود، انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان را که تاریخ کلیسای اولیه است، به نگارش درآورد. رسولان علاوه بر نگاشتن روایت زندگی مسیح، تشخیص دادند که ضروری است توضیحات بیشتری در مورد علت آمدن مسیح به جهان ارائه دهند و همچنین برخی برداشتهای نادرست و تعالیم غلط را که در کلیساهای جدید رواج یافته بود، اصلاح کنند. بنابراین، به کلیساهای جدیدی که بنا کرده بودند، نامههایی نوشتند. از مجموعه این نامه ها، سیزده نامه متعلق به پولس رسول است که اولین آنها رساله به غلاطیان میباشد که در حدود سال ۵۰ میلادی نوشته شده است (به مقدمه غلاطیان مراجعه کنید). برخی محققین معتقدند که رساله یعقوب، برادر عیسی، قدیمی ترین قسمت عهد جدید است (به مقدمه رساله یعقوب مراجعه کنید). در میان کتابهای عهد جدید، مکاشفه آخرین کتابی است که نوشته شد؛ این کتاب را یوحنای رسول بین سالهای ۹۰ تا ۹۵ میلادی به نگارش در آورد. بنابراین، نگارش کل عهد جدید، بین سالهای ۵۰ تا ۱۰۰ میلادی صورت گرفت. نسخه اصلی کتابهای عهد جدید بر روی نوعی کاغذ که از گیاهی به نام پاپیروس تهیه میشد، نوشته شد. کاغذ پاپیروس مانند کاغذهای امروزه پر دوام نبودند و عمرشان طولانی نبود. در نتیجه طومارهای پاپیروس که نویسندگان عهد جدید آثارشان را بر آنها نگاشتند، باقی نمانده اند؛ آنچه امروز در دست است، رونوشتهایی است که از روی آنها نسخه برداری شده اند. در سه قرن نخست پس از میلاد مسیح، کاتبان با دقت و مراقبت فراوان، متون عهد جدید را بر روی کاغذهای پاپیروس رونویسی میکردند. در اوایل قرن بیستم، برخی از این نسخههای پاپیروس در زیر شنهای صحرایی در مصر کشف شد. برخی از این نسخهها نیز در داخل کوزههای سفالین قرار داشتند. قدمت قدیمی ترین نسخه از این نسخه ها، به سال ۱۳۵ میلادی باز میگردد که حاوی بخشهایی از انجیل یوحنا است. قدمت دیگر نسخههای قدیمی به سال ۲۰۰ میلادی باز میگردد و حاوی بخشهایی عمده از عهد جدید است. این طومارهای باستانی اکنون در موزهها نگهداری میشوند. نوع دیگری از «کاغذ» که در زمان نگارش کتاب مقدس مورد استفاده بود، پوست حیوانات بود؛ این نوع کاغذ بیشتر از پوست خشک شده بزها و گوسفندان آماده میشد. پوست طبعا گرانتر از کاغذ پاپیروس بود؛ احتمال دارد برخی از کتابهای عهد جدید ابتدا بر پوست نگاشته شده باشند؛ اما اگر هم چنین باشد، اثری از آنها بر جای نمانده است. قدیمی ترین نسخه عهد جدید که تمام کتابهای آن را در بر میگیرد، بر روی پوست نوشته شده و مربوط به قرن چهارم میگردد. این نسخه قدیمی در اواسط قرن هجدهم و در دیری در نزدیکی کوه سینا، در مصر یافت شد. علاوه بر این نسخه قدیمی، ۲۷۰ نسخه دیگر از عهد جدید به زبان یونانی وجود دارند که بین سدههای چهارم و نهم و بر پوست نوشته شده اند. از قرن نهم تا قرن پانزدهم، رونوشتهای متعدد دیگری از عهد جدید به زبان یونانی تهیه شده که امروزه ۲۷۰۰ نسخه از آنها در دسترس ما قرار دارد. در سال ۱۴۵۶ میلادی، دستگاه چاپ را شخصی آلمانی به نام یوهان گوتنبرگ اختراع نمود و نخستین کتابی که با این دستگاه منتشر کرد، کتاب مقدس بود. پس از آن، دیگر نیازی نبود کتابها را با دست نسخه برداری کنند؛ اکنون دیگر این امکان بوجود آمده بود که کتابها به فراوانی و به سرعت و به بهایی ارزان تکثیر شوند. حال این امکان بوجود آمده بود که ترجمه کتاب مقدس به زبانهای مختلف و در مقیاسی گسترده میان مردم توزیع شود. امروزه، کل کتاب مقدس یا بخشهایی از آن به بیش از ۱۲۰۰ زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. در دنیا هیچ کتاب دیگری نیست که به این تعداد زبان ترجمه شده باشد یا تا این میزان خواننده داشته باشد. این صدها و هزاران نسخه قدیمی که تا کنون باقی مانده اند، ثابت میکنند که عهد جدید از متن اصلی یونانی آن، با دقت فراوان به دست ما رسیده است. گرچه میدانیم که برخی نسخه برداران به هنگام نسخه برداری، غفلتا مرتکب خطاهای کوچکی شده اند؛ اما امروزه، محققین با صرف زمانی طولانی و نیرویی شگرف، این نسخهها را در کنار یکدیگر قرار میدهند و مقایسه میکنند تا بتوانند خطاهای نسخه برداری را در بعضی نسخ کشف کرده، به کمک نسخ قدیمی تر، شکل اولیه متن عهد جدید را بازسازی کنند. از نوشتههای کهن، هیچ اثری را نمیتوان یافت که تا این میزان رونوشتهای قدیم آن بر جای مانده باشد. به همین دلیل، میتوانیم مطمئن باشیم که ترجمههای کتاب مقدس که امروزه در دسترس ما قرار دارند، ترجمه دقیق کلماتی هستند که خدا در ابتدا به نویسندگان اصلی کتاب مقدس الهام فرمود. دلیل دیگری که در خصوص دقت کتاب مقدس وجود دارد، این است که خدا فرموده است که او کلامش را برای همه نسلها نگاه خواهد داشت (زمور ۱۱۹: ۸۹، ۱۵۲، ۱۶۰). ما میتوانیم اطمینان کامل داشته باشیم که خدا اجازه نخواهد داد که بخش مهمی از کلام او مفقود شود یا تغییر کند.
امروزه خیلی از مردم فکر می کنند کلیسا یک ساختمان است. این تعریف از کلیسا بر اساس کتاب مقدس نیست. لغت “کلیسا” از لغت یونانی اِکلِزیا گرفته شده است که معنی آن ” اجتماع” یا “فراخوانده شدگان” می باشد. ریشه معنی “کلیسا” از ساختمان نیست، بلکه از مردم است. عجیب است که وقتی از مردم می پرسید به چه کلیسایی می روند، معمولا یک ساختمان را معرفی می کنند. رومیان فصل 16 آیه 5 می گوید: “کلیسا را که در خانه ایشان است………سلام برسانید.” پولس رسول به کلیسایی اشاره می کند که در خانه آنهاست – نه به ساختمان کلیسا، بلکه به جمع ایمانداران اشاره می کند که کلیسا نامیده می شود.
کلیسا بدن مسیح است و خود او سر این بدن می باشد. افسسیان فصل 1 آیه های 22 تا 23 می گوید، ” خدا همه چيز را زير پايهای مسيح قرار داد، و او را مقرر كرد تا رئيس و سرپرست كليسا باشد، كليسايی كه در حكم بدن اوست و او آن را از حيات و وجود خود لبريز میسازد. او سرچشمه و عطا كنندۀ همه چيز در همه جاست”. از روز پنطیکاست تا روزی که مسیح برگردد، بدن مسیح از همه ایمانداران به عیسی مسیح تشکیل می شود (اعمال فصل 2). بدن مسیح از دو بُعد تشکیل شده است:
1) کلیسای جهانی شامل تمامی کسانی می شود که به واسطه ایمان به عیسی مسیح با او یک رابطه بسیار نزدیک و شخصی برقرار کرده اند. ” هر يک از ما عضوی از بدن مسيح میباشيم. بعضی از ما يهودی هستيم و بعضی غيريهودی؛ بعضی غلام هستيم و بعضی آزاد. اما روحالقدس همۀ ما را كنار هم قرار داده و بصورت يک بدن درآورده است. درواقع ما بوسيلۀ يک روح، يعنی روحالقدس، در بدن مسيح تعميد گرفتهايم و خدا به همۀ ما، از همان روح عطا كرده است” (اول قرنتیان فصل 12 آیه 13). این آیه می گوید هر ایماندار قسمتی از بدن مسیح است و روح مسیح (روح القدس) را بعنوان شاهد و گواهی بر این حقیقت دارد. کلیسای جهانی خدا، همه کسانی هستند که نجات را از طریق ایمان به عیسی مسیح دریافت کرده اند.
2) کلیسای محلی در غلاطیان فصل 1 آیه های 1 تا 2 آمده است که “از طرف من، پولس رسول، و تمام برادرانی كه در اينجا با من میباشند، به كليساهای ايالت غلاطيه”. اینجا می بینیم که در منطقه غلاطیه کلیساهای زیادی بودند – یعنی آنچه ما آنرا کلیسای محلی می نامیم. کلیسای تعمیدی (باپتیست)، کلیسای لوتِرَن، کلیسای کاتولیک، و غیره، کلیسای جهانی نیست، بلکه کلیسای محلی، و یک گروه از ایمانداران است. کلیسای جهانی از کسانی تشکیل شده که متعلق به مسیح هستند و برای نجات به او اعتماد کرده اند. این اعضای کلیسای جهانی باید در کلیساهای محلی مشارکت داشته باشند و در آنها تهذیب شوند.
خلاصه، کلیسا یک ساختمان و یا یک فرقه نیست. براساس کتاب مقدس، کلیسا بدن مسیح است و شامل همه کسانی می شود که ایمانشان را برای نجات روی عیسی مسیح گذاشته اند (یوحنا فصل 3 آیه 16؛ اول قرنتیان فصل 12 آیه 13). کلیساهای محلی اجتماعات و گردهمایی اعضای کلیسای جهانی هستند. کلیسای محلی جایی است که اعضای کلیسای جهانی کاملا می توانند اصول اول قرنتیان فصل 12 را پیاده کنند که تشویق، تعلیم، و ساختن یکدیگر در شناخت لطف خداوند عیسی مسیح است.
در اینجا چند دلیل برای اینکه چرا خدا به جای یک انجیل، چهار انجیل داده مطرح شده است:
1) برای اینکه تصویر کاملتری از مسیح ارائه دهد. در حالیکه تمام کتاب مقدس الهام خداست (دوم تیموتائوس فصل 3 آیه 16)، اما خدا از نویسندگان بشری با پیش زمینه ها و شخصیتهای متفاوت استفاده کرده تا مقاصدش را از طریق نوشته هایشان محقق کند. هر یک از نویسندگان انجیل ها در پسِ انجیل خود هدف متفاوتی را داشته اند و در اجرای مقاصد خود، هریک بر جنبه های متفاوتی از شخصیت و خدمت عیسی مسیح تاکید کردند.
متی برای مخاطبان عبرانی می نوشت و یکی از اهدافش این بود که با استفاده از شجره نامه عیسی و تحقق پیشگویی های عهد قدیم نشان دهد که او همان مسیحی بود که از زمان های دور در انتظارش بودند و از اینرو می بایست به او ایمان داشت. تاکید متی این است که عیسی، “پادشاه موعود”، و “پسر داود” است که تا ابد بر تخت سلطنت اسراییل خواهد نشست (متی فصل 9 آیه 27؛ فصل 21 آیه 9).
مرقس، پسرعموی برنابا (کولسیان فصل 4 آیه 10)، شاهد عینی رویدادهای زندگی عیسی و همچنین دوست پطرس رسول بود. مرقس برای مخاطبان غیر یهودی نوشت و به همین خاطر، مطالبی را که برای خوانندگان یهودی مهم بوده (شجره نامه، مجادله عیسی با رهبران یهودی زمان او، ارجاعات مکرر به عهد قدیم و …) را در انجیل خود نیاورد. مرقس بر مسیح به عنوان خادم رنج دیده تاکید می کند، کسی که نيامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را در راه آزادی دیگران فدا کند (مرقس فصل 10 آیه 45).
لوقا، “پزشک محبوب” (کولسیان فصل 4 آیه 14)، بشارت دهنده، و همنشین پولس رسول، هم انجیل لوقا و هم اعمال رسولان را نوشت. لوقا تنها نویسنده غیر یهودی عهد جدید است. او مدتهاست که به عنوان یک تاریخ دان سخت کوش و ماهر توسط کسانیکه از نوشته هایش در مطالعات تاریخی و شجره نامه ای استفاده می کنند، پذیرفته شده است. به عنوان یک تاریخ نویس، او میگوید تمایل دارد که امور زندگی مسیح را بر پایه گزارشات شاهدان عینی به ترتیب زمانی به نگارش درآورد (لوقا فصل 1 آیه های 1 تا 4). از آنجاییکه او به طور خاص خطاب به تئوفیلوس نوشته است، که ظاهراً از مقامات غیر یهودی بوده، انجیل او با ذهنیت یک مخاطب غیر یهودی نوشته شد و هدف او این است که نشان دهد که ایمان مسیحی بر مبنای رویدادهای قابل اعتماد و قابل تایید تاریخی است. لوقا اغلب به مسیح به عنوان “پسر انسان” اشاره می کند و بر انسان بودن او تاکید می کند و جزئیات بسیاری را که در سایر انجیل ها یافت نمی شود، به اشتراک می گذارد.
انجیل یوحنا، که توسط یوحنای رسول نوشته شده، متمایز از سه انجیل دیگر است و شامل محتوای الهیاتی بیشتری درباره شخص مسیح و مفهوم ایمان است. متی، مرقس و لوقا، به دلیل سبکهای مشابه شان و گزارش خلاصه ای از زندگی مسیح، به عنوان “انجیل های هم نوا” تلقی می شوند. انجیل یوحنا با تولد یا خدمت زمینی عیسی آغاز نمی شود بلکه پیش از آنکه او انسان شود، با فعالیت و شخصیت پسر خدا آغاز می شود (یوحنا فصل 1 آیه 14). انجیل یوحنا بر الوهیت مسیح تاکید می کند، همانطور که در استفاده از عباراتی نظیر «کلام، خدا بود» (یوحنا فصل 1 آیه 1)، «منجی جهان» (یوحنا فصل 4 آیه 42)، «پسر خدا» (بارها بکار گرفته شده)، و «خداوند و … خدا» (یوحنا فصل 20 آیه 28) دیده می شود. عیسی در انجیل یوحنا الوهیتش را با عبارات متعدد «من هستم» تصدیق می کند؛ قابل ملاحظه ترین اظهارات مربوط به یوحنا فصل 8 آیه 58 است که می گوید «پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم» (مقایسه کنید با خروج فصل 3 آیه های 13 تا 14). اما یوحنا بر حقیقت انسانیت عیسی نیز تاکید می کند و تمایل دارد که اشتباه فرقه مذهبی آن زمان یعنی گنوستیست ها را نشان دهد که بر انسانیت مسیح ایمان نداشتند. انجیل یوحنا هدف کلی نگارشش را مشخصاً اینگونه بیان داشته است: “شاگردان عيسی معجزات بسياری از او ديدند كه در اين كتاب نوشته نشده است. ولی همين مقدار نوشته شد تا ايمان آوريد كه عيسی، همان مسيح و فرزند خداست و با ايمان به او، زندگی جاويد بيابيد” (یوحنا فصل 20 آیه های 30 تا 31).
بنابراین، با در دست داشتن چهار گزارش متمایز اما به یک اندازه صحیح از مسیح، جنبه های مختلف شخصیتی و خدمتش آشکار می شود. این چهار گزارش مثل نخهایی با رنگهای مختلف است که در یک پرده نقش دار در کنار یکدیگر بافته شده است تا تصویر کاملتری از این شخص که در ورای توصیف است را نشان دهد و از آنجاییکه ما هرگز همه چیز را درباره عیسی مسیح نخواهیم فهمید (یوحنا فصل 20 آیه 30)، از طریق چهار انجیل می توانیم به اندازه کافی بدانیم و درک کنیم که او کیست و برای ما چه کرده است تا اینکه از طریق ایمان به او زندگی جاودانه داشته باشیم.
2) تا ما را قادر سازد که به طور عینی صداقت گزارش های آنها را بررسی کنیم. کتاب مقدس، از اولین دوران، بیان می کند که دادرسی در یک دادگاه قانون تنها با شهادت یک شاهد عینی بر ضد یک شخص انجام نخواهد گرفت، مگر با شهادت حداقل دو یا سه نفر (تثنیه فصل 19 آیه 15). با توجه به این موضوع، گزارشات مختلف از شخصیت و خدمات زمینی عیسی مسیح ما را قادر می سازد که صحت اطلاعاتی را که درباره او داریم، ارزیابی بکنیم.
سیمون گرینلیف، حقوق دان مشهور و شناخته شده در زمینه تشخیص و تعیین اینکه چه مدارکی در دادگاه قابل قبول هستند، چهار انجیل را از نقطه نظر قانونی مورد بررسی قرار داد. او متذکر شد که نوع گزارشات شهودی که در چهار انجیل داده شده – گزارشاتی که هم رای هستند، اما هر نویسنده خواسته که جزئیاتی را برای تفاوت داشتن با دیگران حذف یا اضافه کند – نوعی از مدارک قابل اعتماد و مستقل هستند که در یک دادگاه قانون به عنوان شواهد قوی مورد پذیرش قرار می گیرند. اگر انجیل ها دقیقاً دارای اطلاعات یکسان با جزئیات یکسان می بودند و از یک چشم انداز نوشته می شدند، این نشانگر تبانی بود، به عبارت دیگر در یک زمانی نویسندگان پیشاپیش با هم جمع شده اند که داستانهای خود را راست و ریست کنند تا نوشته هایشان به نظر معتبر بیایند. اما اختلافات بین انجیل ها، حتی تناقضات ظاهری که در دید اول اینگونه به نظر می رسند، دلیلی بر طبیعت مستقل هر کدام از نوشته هاست. از اینرو، طبیعت مستقل گزارشات چهار انجیل، که در اطلاعاتشان هم رای اما در چشم انداز، مقدار جزئیات، و اینکه کدام رویداد ثبت شده است، تفاوت دارند، نشان می دهد که گزارشی را که ما از زندگی و خدمت مسیح در انجیل ها داریم واقعی و قابل اعتماد است.
3) تا جویندگان سخت کوش را پاداش دهد. با مطالعه هر انجیل اطلاعات بسیاری بدست می آید، اما با مقایسه و در مقابل هم قرار دادن گزارشات متفاوت رویدادهای خاص از خدمت عیسی، اطلاعات بیشتری بدست می آید. به طور مثال، در متی فصل 14 گزارش خوراک دادن به 5000 تن و راه رفتن عیسی روی آب داده شده است. در متی فصل 14 آیه 22 گفته شده که ” عيسی به شاگردانش فرمود كه سوار قايق شده، به آنطرف درياچه بروند. اما او خود همان جا ماند تا مردم را روانۀ خانههايشان نمايد” کسی ممکن است بپرسد که چرا عیسی چنین کاری را انجام داد؟ در گزارش متی هیچ دلیل آشکاری ذکر نشده است. اما وقتی که آن را با گزارش مرقس در فصل 6 ترکیب می کنیم، می بینیم که هنگامی که عیسی شاگردان را دو به دو اعزام کرده بود و بدیشان قدرت بخشیده بود که ارواح خبیث را بیرون کنند و مردم را شفا دهند، آنان از این ماموریت با غرور و خودبینی برگشتند و جایگاه خود را فراموش کردند و اکنون آماده شدند تا حتی به او دستور هم بدهند(متی فصل 14 آیه 15). بنابراین، در مرخص کردن آنان هنگام غروب که به آنسوی دریای جلیل بروند، او دو چیز را بدیشان آشکار می سازد. از آنجاییکه آنان به خاطر تکیه و اعتماد به خودشان تا ساعات اولیه صبح گرفتار طوفان و امواج شدند (مرقس فصل 6 آیه های 48 تا 50) متوجه دو چیز شدند: 1) با توانایی شخصی شان هیچ چیزی را نمی توانند برای خدا بدست آورند و 2) اگر او را صدا بزنند و با تکیه به قدرت او زندگی کنند، هیچ چیز غیر ممکن نیست. قسمتهای بسیاری از کلام وجود دارد که شبیه به “جواهرات” هستند که توسط دانش آموز سخت کوش کلام خدا که برای مقایسه متون کتاب مقدس با هم وقت می گذارند، پیدا می شوند.